چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۰۴:۵۹

وقتي كه آمدم پدر بيمناك شد
اسبم كه تشنه بود پريشب هلاك شد
زخمم كه حس لاله شدن داشت، از قرار
تنها پس از زمان كمي سينه چاك شد
يك شب غرور و اسلحه ام را فروختم
با عشق هم، حساب من اينگونه پاك شد
موج حماسه بود و جنون – خوب يادم هست-
از پشت زين برادرم افتاد و خا ك شد
آن روز با تمام وجودم هزار بار
ديدم كه قلب همسفرانم پلاك شد
«مردانه از غبار گذشتند» و مرگ هم
از بي هوا گذشتنشان شرمناك شد



منبع : از حنجره ي كارون، مجموعه شعر دفاع مقدس /شاعران استان خوزستان/به كوشش بهمن ساكي
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده