شهید نعمت اله سعیدی فرمانده طرح عملیات تیپ 57 حضرت ابالفضل علیه السلام
نوید شاهد لرستان:خانه اي متروك و سرد ولي مملو از عشق و ايمان از كوچه هاي پر پيچ و خم خيابان حافظ خط خليفه هاي خدا و دامن مادري پاك سرشت و نعمتي از نعمتهاي خدا به انتظارها پايان مي دهد

زندگي نامه شهيد نعمت اله سعيدي

نوید شاهد لرستان:يادي از آن سردار رشيد اسلام فاتح حمله بدر شهيد نعمت اله سعيدي السلام عليك يا ابي عبدا...السلام عليك يا انصار دين الله سلام بر صابر هميشه مقاوم اسلام بر كبوتر هميشه مهاجر و سلام بر مهاجر هميشه غريب

بار دگر شير مردي ز بيشه زار جنوب شهر آنجا كه مردان خدا مي خروشند ولي اين بار با خروش عظيم تر قافله سالاري به مظلوميت حسين دفتر سي و پنج سال رنج و تلاش را بست و با خدا معامله اي عاشقانه كرد

       آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند           فرزند و عيال و خانمان را چه كند

خانه اي متروك و سرد ولي مملو از عشق و ايمان از كوچه هاي پر پيچ و خم خيابان حافظ خط خليفه هاي خدا و دامن مادري پاك سرشت و نعمتي از نعمتهاي خدا به انتظارها پايان مي دهد و اين آغاز حركتي و نهضتي در خانه كه نه در جامعه است تبلور ايمان و اعتقاد مذهبي در خانواده اي كه زندگي بي ريا و ساده اشان زبانزد خاص و عام است آموزش الفباي ايثار گذشت مقاومت و شهادت ثمره اي جز شهادت و ميوه اي شيرين تر از آن بر هيچ مسلكي ببار نخواهد نشست مگر اسلام و اين تلاش صابرانه بيش از چندين سال در همه لحظه هاي زندگي از خصوصيات شهيد است انسان والائي كه او براي جنگيدن با فقر مردم گرسنگي و آوارگي و تنهائي را خود پذيرفت و براي آزادي ديگران از آزادي دنيوي خود گذشت از همان آغازي كه راه مدرسه را در پيش گرفت همه درد ها و رنج ها را لمس كرد ه بود و چندي نگذشت كه در كنار درس دستهايش پينه بسته بود چرا كه گوشه اي از مخارج زندگي بر دوش او بود و بدنبال آن در اندك مدتي از آنجا كه تربيت يافته مكتب علي است ره مسجد و محافل مذهبي را زود شناخت و در دامان روحانيت مترقي اين مهد انسان ساز در طول تاريخ بشريت تكامل يافت و آگاهي قابل توجهي در رفتار او مشاهده شد و از اين رو در سنين حدود پانزده سالگي زماني كه مسئوليت تزريقات در مطب يك پزشك را عهده دار شد بعلت حضور زنان در بخش تزريقات ناچار به داروخانه رفت و پس از مدتي كار كردن و آشنائي با داروها و سازنده داروها اين بار نيز ساكت نماند و علناً در حضور همگان اعلام نمود كه داروهاي مصرفي ساخت اسرائيل نه تنها در تخريب روحيه و جسم مسلمانان اثر بسزائي دارد بلكه باعث تقويت اقتصاد دولتي كه دشمن اسلام و مسلمين است خواهد بود و اين اولين جرقه انقلاب دروني در او منجر به شكست سالها سكوت شد كه ساواك نخستين حمله وحشيانه خود را شروع و تا آنجا پيش رفت كه صاحب داروخانه را مجبور به اخراج وي نمود و براي نخستين بار گامهاي استوارش بر زندان ها رونيان زمان بوسه زد و نعمت از اين به بعد در زمره افراد سياسي و مخالف رژيم در ليست منظور گرديد ولي روحيه قوي و قابل تحسين او سازمان به اصطلاح امنيت را مجبور به آزادي خود ساخت و بعكس تهديدها و مراقبتهاي شبانه روزي مامورين ساواك او را در راه هدف مستحكم تر و مقاومتر ساخت و خودسازي و فنون مبارزه را گسترش داد و او كه دست پرورده مكتب اسلام و قرآن بود بدنبال خط امير مومنان آقا علي عليه السلام تا آنجا كه در توان داشت به خانواده هاي ضعيف و بچه هاي بي سرپرست كمك مي كرد و با گامهاي مقاومش پا را فراتر گذاشت و به شهر قم -اصفهان-مشهد و همدان مهاجرت نمود آنگونه كه يكي از دوستان نزديك به ايشان اظهار مي داشت در شبي كه يك اتوبوس عازم شهر قم بوديم راننده اتوبوس كه اطلاعي از وجود چنين مرد خدائي را نداشت شروع به استفاده از ترانه هاي مبتذل نمود ناگهان با اعتراض و فريادهاي كوبنده شهيد سعيدي روبرو شد بدانجا كه مجبور به پياده شدن در آن دل شب گرديد و آرام آرام و چند قدمي طنين الله اكبر او سكوت شب در گردنه هاي زاليان را شكست و فرياد بر آورده اي كوههاي سر به فلك كشيده و اي جاده هاي پر از نشيب و فراز و اي دشتهاي رفته تا كرانه هاي دور اي زمين اي آسمان همه گواه باشيد بگذريم كه هجرت او زندگي عارفانه اي بود عارفي پاك باخته كه سرانجام در سال1351كه همچنان در تلاطم است و گوئي در بدر در پي گمشده خويش سرگردان تا زمانيكه شهيد محراب حضرت آيت اله مدني به خرم آباد تبعيد مي شود و نعمت چون پروانه اي به گرد شمع در خدمت ايشان دل قوي تر داشت و فعاليتهاي او به خاطر خدا و مبارزه با ظلم صد چندان شد و متهورانه به هر عملي دست مي يازيد جا دارد از خدمتات صادقانه او ياري كرده باشيم از ان جمله سركشي به خانه هاي بي سرپرست و شناسائي آنها و تامين مخارج آنها از طرف شهيد محراب آيت ا...مدني و همچنين تاسيس بانك قرض الحسنه در سال 52بدستور شهيد مدني و سرپرستي ان توسط شهيد نعمت سعيدي كه مامورين رژيم ستم شاهي تاب نياوردند و به منظور بستن بانك و دستگيري نعمت نيروي نفوذي خود را بعنوان مريدان آيت ا..مدني در جمع گروه مذهبي وارد نمودند پس از تحقيق و گزارشات لازم بطور مرموزانه اي دست به عملي حساب شده زدند و شبانه به خانه شهيد نعمت سعيدي حمله ددمنشانه اي زده ايشان را به همراه دو برادرش دستگير و در ساواك زنداني نمود كه پس از ماهها زنداني و شكنجه از آنجا كه اوج فعاليتهاي سياسي و مذهبي زير نظر شهيد محراب آيت ا...مدني تشكيل يافته بود و از طرف ديگر فشار و ايجاد وحشت و وضعيت خطرناك براي رژيم ناچار به آزادي سعيدي گرديدند كه بلافاصله بعلت پشتكار و اعتقاد خستگي ناپذيرش و علاقه وافر به شهيد مدني به محفل گرم و ميعادگاه هميشگي خود پيوست نا گفته نماند انسانيت رفتار و صداقت نعمت به نحوي كه غير قابل توصيف است باعث شده بود كه آيت ا...مدني به نان ايشان سوگند ياد كند.

و در آن هنگام به اطف خداوند و رهنمودهاي شهيد محراب مدني اوج ملكوتي فرزندان اسلام بدان حد رسيد كه گرايش مذهبي جوانان روز به روز فزوني يافته و مسجد از حالت نماز و دعا تنها خارج شد و علاوه بر خودسازي به مركز عمليات ضد رژيم تشكلي ديگر داشت جا دارد از شهيد حجت الاسلام سيد فخر الدين رحيمي كه خود نيز نقش بسزايي در تربيت شهيد نعمت اله سعيدي داشت شهيد رحيمي كه در اوج قدرت ستم شاهي اسم خيابان ششم بهمن را به خيابان علوي نامگذاري كرد و شب هنگام سرتاسر خيابان را با پرچم سبز آئين بندي كرد و همچنين شهيد هاشم پورزادي همسنگر هميشگي نعمت ياري دلسوخته و مظلوم.

و اما سال1354سالي كه عده اي خود فروخته و در كنار آنها ساواك جهنمي تصميم بر آن گرفتند آيت ا...مدني را به نورآباد ممسني تبعيد و شهيد سعيدي را روانه زندان نمايند كه اين چنين هم شد و شهيد سعيدي پس از تحمل رنجها و شكنجه ها عمال شاه كه يكي از دوستان همرزم و هم سلول در مورد مقاومت و مبارزات او در زندان رژيم جهنمي شاه مخلوع چنين مي گويد در موقع بازجوئيم توسط ساواك سئوالاتي در مورد شهيد سعيدي را با من مطرح مي كردند كه من سعي داشتم به طريقي به آنها بقبولانم كه نامبرده از مبارزه منحرف گشته تا شايد به سراغ او نروند غافل از اينكه سعيدي را ساعت4صبح و مرا ساعت8صبح دستگير كرده و بين ما فقط يك ديوار بسيار نازك فاصله داشت بعد از پنج روز كه مامورين ساواك مرا به دستشوئي مي بردند صداي ايشان را در سلول تنگ و تاريك انفرادي كوچك بود كه حتي جاي دراز كشيدن نداشت و بغل اتاق بازجوئي قرار داشت شنيدم ولي مردد بودم كه آيا صداي ايشان است يا نه بالاخره كنجكاوي مرا برانگيخت كه مسئله را پيگيري نمايم كه ناگاه روز بعد در حالي كه به پشت سر نگاه مي كردم متوجه شدم كه چند نفر از مامورين از جمله بازجوي ساواك به اسم معين اطراف شهيد سعيدي را گرفته و او را به شكنجه گاه كه در وسط حياط و زير درخت قرار داشت مي بردند و چون در اطاقي كه من در ان زنداني و دستبند شده بودم فاصله زيادي با پنجره داشت تنها صداي داد و فرياد مامورين و صداي نعمت را مي شنيدم كه پس از نيم ساعت داد و فرياد مامورين با صداي رسا فرياد زد و به معين و ديگر بازجويها گفت اگر من را بكشيد چيزي براي گفتن ندارم و همين حالا مرا خلاص كنيد پس از چند لحظه از درب اطاق من با مامورين عبور كرد كه پس از معاينه به مامورين ساواك اعلام كرد كه بيش از اين نامبرده تحمل شكنجه را ندارد و احتمال مرگش مي رود بله او زير شكنجه بسيار مقاوم بود بطوريكه اگر او را هزار بار مي كشتند و زنده مي كردند اعتراف نمي كرد بطور مثال روبرو نمودن يكي از افراد دستگير شده با وي بود كه روزانه چند بار تكرار مي شد ولي ايشان اظهار بي اطلاعي مي نمود و بعد از هر بار روبر شدن بحد كافي او را شكنجه مي دادند او در آن هنگام كه هرلحظه مرگ خود را مي چشيد باز اميدوار بود بطوريكه مي گفت كه ما را از ساواك به شهرهايي انتقال مي دادند با اينكه چند نفر از مامورين اطزاف ما را گرفته بود با احوالپرسي و ياد آور شدن اينكه خدا بزرگ است و كاري كه اجرش با خداست ناراحتي ندارد ترس ما را شكست.شهيد نعمت اله سعيدي بعد از تحمل رنجها و شكنجه هاي مامورين ستم شاهي در ساواك در خرداد ماه56آزاد و چون پرنده اي عاشق بال بسوي معشوق در ديار يار شهر نورآباد فارس گشود آنجا كه شهيد محراب آيت اله سعيدي در تبعيد بسر مي برد و به كسب تكليف پرداخت و رهنمودهاي لازم را بر گرفت و به خرم آباد بر گشت و اين مهاجر عاشق هرگز آرام نمي گرفت و حتي لحظه ها را بحساب مي آورد از يك طرف سخنرانها و متفكران اسلامي را به خرم آباد دعوت مي كرد و خود شخصاٌحفاظت آنها را بدوش مي كشيد و از طرفي ديگر با همرزم شهيدش هاشم پورزادي كه در آن زمان در اصفهان خدمت نظام را مي گذراند تشكل سياسي و نظامي داده بود و از جانب ديگر به قم مستقيماً از بيت حضرت آيت اله پسنديده اطلاعيه ها و نوار سخنرانيهاي امام را همراه با رساله امام در ميان مردم پخش مي نمود شهيد سعيدي با كمك شهيد پورزادي در ساختن وسايل تخريب و تهيه اسلحه و در اختيار گذاردن بچه هاي مومن و مسلمان كه در اصفهان توانسته بودند ضربات مهلكي به وابستگان رژيم ستم شاهي وارد آوردند فعاليت چشم گيري داشت و در كنار اين فعاليت ها سعي در آگاهي سياسي و اجتماعي و مهمتر از آن مسئله تقوا از ديگر كارهاي او بود اما از آنجا كه دائماٌتحت تعقيب بود اين بار هم توسط مامورين ساواك دستگير و هنگام دستگيريش آن چنان اين خود فروختگان منجمله افتخاري معاون ساواك خرم آباد را به خشم آورده بود كه گفته بود در چهار سوي سهر بدارت مي زنم تا كسي جرائت نفس كشيدن را نداشته باشد ولي چون خواست پروردگار اين بود كه بماند و در آزمايش هاي ديگر امتحان شود نجات مي يابد و هر نوبت پيشتاز تر از قبل با نتيجه اي بهتر و اين بود زندگي شهيد نعمت اله سعيدي در زمان طاغوت و حال مي رسيم به چهلمين روز شهادت حاج آقا مصطفي خميني با اينكه برنامه ريزي شده بود و عده زيادي از مردم در مسجد جامع گرد امده بودند كه پس از سخنان سخنران شهيد سعيدي و عده اي از دوستان طاقت نياورده و شعار مرگ بر اين حكومت يزيدي را سر داده و طولي نكشيد كه صحن مسجد كه دور تا دور آن را مامورين انتظامي محاصره كرده بودند از فريادهاي اعتراض آميز مظلومان مسجد را به لرزه در آورد و حمله دردمنشانه مامورين به مردم شروع مي شود و شهيد سعيدي موفق شد از ردب داخل كوچه خارج و متواري شود و پروازي بسوي مهاباد كردستان در كنار شهيد محراب آيت ا...مدني كرد.

بالاخره در مراسم هاي چهلم كه منجر به حركت همه جانبه مردم شد هر بار به گونه اي در صحنه مبارزه درگيريهاي خياباني چون چراغي فروزان و روشني بخش ديده مي شد بطوريكه هر لحظه انتظار شهادتش مي رفت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني شهيد سعيدي از طرف روحانيت بعنوان سرپرست اجرائي كميته مركزي انقلاب اسلامي خرم آباد انتخاب شد كه در اين اسناد ماموريتهايي چون اعزام به خرمشهر و حفاظت تاسيسات نفتي خوزستان و دستگيري تعداد زيادي افراد ضد انقلاب كه اين ماموريت سه ماه طول كشيد و بعد از آن نيز با تعدادي 200نفر از برادران پاسدار و نيروي مردمي به پاوه رفته و با گروه ديگري از برادران پاسدار تحت فرماندهي ابوشريف كه در نزديكيهاي پاوه مستقر بودند هماهنگ شده و با يك يورش حساب شده كه شهيد سعيدي افراد تحت فرماندهي اش بعنوان جلودار و اولين كساني بودند كه حلقه محاصره را شكسته و كليه ضد انقلابيون -دمكراتها-كومله..را روانه جهنم و يا تارومار ساختند و شهيد دكتر چمران پس از خلاص از محاصره و با مشاهده كردن نيروها و دلاوري آنها فرماندهي سعيدي را تحسين و اين آشنائي شهيد سعيدي و شهيد دكتر چمران بود كه بعد از سه ماه ماموريت و امنيت كامل پاوه به خرم آباد باز ميگردد.

سرانجام در بيست  و يكم اسفند 1363، با سمت فرمانده طرح عمليات در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در بهشت رضاي زادگاهش واقع است.

منبع: سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید استان لرستان



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده