در سالروز شهادت شهید« غلامرضا تبرته فراهانی»
ما در سه عملیات پی در پی شرکت کردیم و پیروزمندانه بازگشتیم. دفعه چهارم عملیات «کربلای 5»...
شهیدی از تبار کربلای پنج و روایتی از همرزم

نویدشاهد البرز:

شهيد «غلامرضا تبرته فراهاني» در سال 1347، در شهرستان كرج واقع در استان تهران در يك خانواده مذهبي چشم به جهان گشود. از همان دوران كودكي فردي آرام , متين وسر به زير بوده وبسيار مردم دار بود . دوران تحصيلي خود را در دبستان ياسر , مدرسه راهنمايي خياباني و سال اول دبيرستان را در فارابي گذرانده و در همان ابتداي نوجواني به علت وجود اعتقادات بسيار قوي مذهبي و احساس تعهد نسبت به انقلاب وكشور وارد يگان بسيج شده و فعاليتهاي انقلابي و رزمي خود را آغاز كرد.  در سن هفده سالگي براي اولين بار به جبهه اعزام شده و روي هم رفته سه بار توسط يگان بسيج اعزام شده است .

بار سوم در عمليات کربلای پنج در شلمچه در اثر اصابت ضربه تركش خمپاره در سوم بهمن ماه 1365،به درجه رفيع شهادت نائل آمده و پيكر مطهر او در آرامگاه خانوادگي قطعه مخصوص خانوادگی شان  در «خواجه جمال الدین» آرمیده است.

شهیدی از تبار کربلای پنج و روایتی از همرزم


شهید در وصیت نامه خود چنین می نگارد:

بسم رب الشهدا و الصديقين

با عرض درود وسلام بي كران به امام زمان و نائب بر حقش خميني كبير و با عرض درود و سلام به تمام خانواده هاي شهداء , معلولين , مجروحين , جانبازان و با عرض درود و سلام به تمام رزمندگان اسلام مخصوصا رزمندگان سال آخر جنگ تحميلي .

با عرض سلام به خدمت مادر عزيز مهربان وگراميم . پس از عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و اميدوارم كه به سلامتي پس از من به زندگيتان ادامه دهيد مادر جان! نمي دانم چطور و چگونه از تو قدرداني كنم. مادر جان! آنقدر تو خوبي آنقدر مهرباني كه من لايق آن نيستم كه از شما قدرداني كنم و حديثي است كه مي گويد: بهشت زير پاي مادران است من هر چه فكر مي كنم نمي توانم در مقام شما سخن بگويم.

مادر جان! در اين فرصت كوتاهي كه داشتم به ما گفتن كه موقع وصيت نامه نوشتن است و چون مي دانيد كه اينجانب فرزند بزرگتان مي باشم و احتياج به نوشتن وصيت نامه مي باشد و احتياج است كه يك مقدار از چيزهایی را به شما بگويم و شما آن را عمل نمایید تا شايد مورد عفو خداوند تبارك و تعالي قرار بگيريد.

مادر جان! اولين وصيتم به شما اين است كه اگر به اميد خدا اگر خداوند قبول كرد كه من به فيض شهادت برسم مرا درخواجه جمال الدين بغل دست خاك دایی عزيزم؛ دایی حسين كه خداوند بيامرزد،مرا خاك كنيد دوم اينكه مادر جان! من تا به حال شما را نگهداري مي كردم ولي از اين به بعد ديگر شما را به دست خداوند و بعدا به دست خودتان مي سپارم. ديگر وقت ندارم زياد درد و دل با شما بكنم چون موقع حمله است و احمد تو تشويق به رفتن جبهه بكنید.          

خدانگهدار /  غلامرضا فراهاني  / بیست و یکم دیماه 1365  


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده