زندگینامه، وصیت نامه و چهار خاطره ناب
شهید عبدالحمید انشایی در پانزدهم دی ماه 1360 در عملیات آزادسازی ارتقاعات شیاکوه به شهادت رسید.
زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

نوید شاهد: شهید ستوان یکم وظیفه، عبدالحمید انشایی فرزند برومند ستوان یار سوم، بازنشسته شهربانی سابق، محمد کاظم انشایی در تاریخ 1336/04/14 در شهرستان فسا و در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. این شهر دارای مردمی با استعداد، سخت کوش، تلاشگر و خداجو با فرهنگی غنی و پایبند به آداب و سنن اسلامی و ملی است به طوری که گفته اند فسایی هر راهی را انتخاب کند در آن راه موفق و سر آمد زمانه می گردد. جمع چنین صفاتی در مردم این شهر باعث شده است که فسا در ادوار مختلف با داشتن بزرگانی در عرصه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی نقش مهمی در رشد و پیشرفت میهن اسلامی مان ایفا کند و شاهد این مدعا، تقدیم بیش از هزار شهید در راه انقلاب و در دوران دفاع مقدس است که بیانگر گوشه ای از تلاش فسایی ها در راه اعتلای ایران اسلامی است.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

عبدالحمید در در خانواده ای مذهبی و دامان چنین فرهنگی متولد شد. جد بزرگوارش شیخ احمد علی انشایی از روحانیون و علمای به نام فسا بود. در خانواده های مذهبی آن دوران رسم بر این بود که کودکان را از ابتدا با نام خدا و ائمه اطهار (عليهم السلام) آشنا می کردند و عبدالحمید نیز توسط بزرگان خانواده با این اسامی مقدس آشنا شد و نشان داد که دارای هوش و ذکاوت سرشاری است.

پدرش که روحانی زاده و فردی معتقد و مذهبی بود از همان ابتدا او را با مبانی دین مبین اسلام آشنا كرد. این افسر رشید اسلام در رسال 1342 در سن 6 سالگی جهت دوره آموزش ابتدایی به مدرسه راه یافت. از شروع دوران تحصیل به علت آشنایی با قرائت و درک مفاهیم قرآن کریم، همواره زبانزد خاص و عام بود به نحوی که اغلب اوقات فراغت را صرف آموزش دین مبین اسلام به دوستان و آشنایان می نمود.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

از همان دوران کودکی نمازش را اول وقت می خواند، همواره قبل از رفتن به مدرسه زودتر از خواب بر می خواست و وضو می گرفت و نماز صبح را اول وقت به جا می آورد و سپس چند دقیقه ای به خواندن قرآن مشغول می شد. از مدرسه که برمی گشت بلافاصله نماز ظهر را می خواند. معتقد بود بهترین کار در نزد خداوند احسان به والدین و کمک کردن به آنها می باشد به همین دلیل همواره در کارهای خانه به پدر و مادرش کمک می کرد. انساني مکلف و مسؤولیت پذير بود و هیچ وقت به خود اجازه نمی داد که کارهای شخصی اش را به دیگران وا گذارد و هر مسؤولیتی را که به وی می سپردند به نحو احسن انجام می داد.

به ائمه اطهار و پیامبر اسلام از همان اوان طفوليت علاقه داشت. همواره در مراسم عزاداری سعی می کرد جزو اولین نفرات حاضر در مجلس باشد تا بتواند در کارها کمک کند و در حسینیه ها نوحه خوانی می کرد. با وجود سن کم، در ماه مبارک رمضان تا جایی که می توانست روزه می گرفت. بعدها که بزرگتر شد کودکان فامیل را به این امر تشویق می کرد، به طوری که هر روز در موقع افطار پولی را به عنوان هدیه به بچه ها می داد و در پایان ماه مبارک نیز برای آن ها هدیه می خرید و می گفت: باید بچه ها را از کودکی با اسلام آشنا کرد.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

همیشه سعی داشت که نمازش را به جماعت بخواند، اگر در میهمانی یا مجلسي بود که امکان حضور در مسجد برای خواندن نماز جماعت میسر نبود با تشویق افراد حاضر در آن جمع، نماز را به صورت جماعت به پا مي كرد و یکی از افراد حاضر را که از لحاظ اعتقادی قوی تر از بقیه بود با صلوات های پیاپی به عنوان امام جماعت به جلو می فرستاد.

از مجالس لهو و لعب دوری می کرد حتی از شب نشینی های دوستانه یا فامیلی هم که تا دیر وقت برگزار می شد پرهیز می کرد. وقتی علت را از او می پرسیدند می گفت: نکند خدای ناکرده برای نماز صبح به موقع بیدار نشوم. همیشه پيش از نماز صبح بیدار می شد و تا وقت اذان به نماز شب می ایستاد. پس از اخذ مدرک دیپلم ریاضی از دبیرستان حکمت شهرستان فسا، در سال 1354 وارد مدرسه عالی مدیریت و حسابداری کورش اصفهان شد و به علت قدرت فراگیری بالا از سوی مسئولان وقت دانشگاه به عنوان دانشجوی برتر دانشکده آمار و اقتصاد برگزیده شد.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

اوقات فراغت خود را به ورزش و مطالعه می پرداخت، انسان بسیار قانعی بود و به دست هیچ کس چشم داشت نداشت. اگر برای کسی کاری می کرد هرگز به روی او نمی آورد. به کسی تهمت نمی زد و اگر چنین چیزی را می دید به شدّت فرد تهمت زننده را مورد نکوهش قرار می داد.

فوق العاده انسان مورد اعتماد و رازداری بود. او حضرت علی (علیه السلام) را الگوی خود قرار داده بود و معتقد بود که انسان با وجود داشتن چنین الگویی نیاز به هیچ کس دیگری برای خوشبختی ندارد. اعتقاد داشت که در جامعه در تمام امور باید مساوات رعایت گردد و هیچ اختلافی میان فقير و غنی نباشد. در طول هفته سعی می کرد چند روزی را روزه بگیرد. در دوران دانشجویی نیز از همان ابتدا از بقیه یک سر و گردن بالاتر بود و جزو دانشجویان ممتاز هم دوره به شمار مي رفت. همواره سر وقت در کلاس های درس حاضر می شد و شیفته علم و دانش بود به طوری که هیچ گاه در كلاس غیبت نمی کرد و معتقد بود که غیبت در کلاس های درس به منزله خیانت به خود است.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

از کسانی که نظم دانشکده را به هم می زدند بی زار بود. در دورانی که اختناق و ظلم و ستم در دانشگاه ها بیداد می کرد دانشجویی خیلی منظم و مقید به اصول اسلامی بود، در درس ها به سایر دانشجویان کمک می کرد و معتقد بود که بنا به گفته امیر مومنان حضرت علی (علیه السلام) زکات علم، در نشر آن است. در انجام کارها فقط رضای خدا برای او مهم بود و بس، و سعی می کرد که تمام کارهایش بر مبنای رضای خدا باشد. در دوران تحصیل نیز پیرو خط و اندیشه امام (ره) بود و مخفیانه با همکاری دوستان نزدیکش جلسات و مباحث سیاسی اعتقادی به راه می انداخت به طوری که توانست بسیاری از کسانی که هیچ آشنایی با اسلام نداشتند را در کوتاه مدت چنان علاقمند به دین اسلام سازد که همواره در نماز جماعت شرکت می کردند. شخصاً در اکثر جلسات، با توجه به صدای دلنشین و روح نوازی که داشت قرآن تلاوت می کرد. همزمان با اوج گیری مبارزات حق طلبانه امت اسلامی ایران به رهبری معمار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) به صفوف انقلابیون پیوست.

همزمان با ورود به مدرسه عالی مدیریت و حسابداری اصفهان (کوروش کبیر سابق) با تعدادی از دوستان نزدیکش یک گروه کوچک تشکیل داد. این گروه فعالیت خود را در جهت ترویج مسائل اعتقادی ـ اخلاقی و پایبند کردن بعضی دانشجویان که از نظر اعتقادی مقداری سست بودند شروع کرد. با توجه به جوّ و شرایط سیاسی کشور، در آن موقع عده ای از وابستگان به رژیم طاغوت و منافقین، سعی بر این داشتند که بین دانشجویان سراسر کشور به طرق مختلف تفرقه و آشوب بیندازید و به نوعی آنها را نسبت به اوضاع سیاسی مملکت بی تفاوت، و نسبت به اسلام بی زار کنند و اسلام را دینی معرفی کنند که به درد جامعه امروز نمی خورد و تعالیم اسلامی در این دوره کارایی ندارد و از این طریق دانشجویان را نسبت به دین مبین اسلام دلسرد و بی تفاوت نمايند و گروه گرایی به وجود آوردند. گاه با ترور و زندانی کردن دانشجویان مذهبی، در اين میان رعب و وحشت ایجاد کنند. شهید انشایی با توجه به هوش و فراست بالا، با فعالیت های گروهی خود دانشجویانی را که احتمال داشت تحت تأثیر این شرایط قرار گیرند، آگاه می ساخت و نقشه های شوم آنان را خنثی می نمود.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

وی سپس به فعالیت های سیاسی و انقلابی روی آورد با توجه به سخت گیری های موجود و حکومت نظامی ها و خطرات بالا، عکس ها و اعلامیه های حضرت امام (ره) را چاپ و تکثیر می کرد و همراه با دوستانش در محله های اطراف، شبانه پخش و یا به دیوارهای محل نصب می کرد. در مبارزات ضد رژیم ستم شاهی که در اصفهان برگزار می شد همراه با سایر مردم به طور مستمر شرکت می کرد. علاقه عجیب و خاصی به بحث های سیاسی داشت و در هر گوشه شهر که حماسه ای بر قرار بود سعی می کرد حاضر باشد.

در جلسات مذهبی و سیاسی که توسط خود دانشجویان و با هماهنگی روحانیون برگزار می شد شرکت می کرد و خود از پایه گذاران چنین جنبش ها و حرکت ها بود. در تحصن اوایل انقلاب در اصفهان که منجر به حکومت نظامی شد شرکت داشت و سایر دانشجویان را نیز به این امر تشویق می کرد.

در سال 1357 با پیروزی انقلاب در جمع دانشجویان پیرو خط امام (ره) رسماً فعالیت سیاسی را آغاز نمود. در این سال طی حکمی جهت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در شهر گلپایگان و حومه مأموریت یافت و طی آن در چندین رشته عملیات برای مبارزه و دستگیری افراد ضد انقلاب شرکت کرد.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

در تاریخ 1359/03/26 مدرک کارشناسی را از دانشکده آمار و اقتصاد دانشگاه اصفهان گرفت و بلافاصله در همان سال به اتفاق تعدادی از هم دوره های زمان دانشجویی، جهت طی دوران خدمت مقدس سربازی در مرکز پیاده شیراز مشغول انجام وظیفه و پس از طی دوره آموزشي به درجه ستوان دومی نائل و به گردان 191 پیاده همان مرکز اختصاص یافت.

در این ایام با توجه به تهاجم وسیع دشمن بعثی عراق به میهن اسلامی، داوطلبانه در قالب یگان مربوطه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل در مناطق مرزی خوزستان گردید. او برای سربازان قرآن را با صوت تلاوت، و احکام و تعالیم اسلامی را با زبانی ساده و قابل فهم براي آنها بیان می کرد. اکثر سربازان که سواد خواندن و نوشتن چندانی نداشتند و نمی توانستند درک درستی از تعالیم اسلامی داشته باشند در مدت زمان کوتاهي چنان با دین اسلام آشنا شده و به احکام آن عمل می کردند که باور کردنی نبود. او سربازان را به خواندن قرآن و نماز دعوت می کرد و همواره می گفت: در این شرایط سخت جنگی نیز مبادا نماز اول وقت را فراموش کنید. پس از انجام مأموریت سه ماهه همراه یگان از خوزستان به مرکز پیاده شیراز مراجعت و پس از سازماندهی، مجدداً جهت مبارزه با گروهک های ضد انقلاب و منافقین براي پاک سازی منطقه کردستان به سقز اعزام، و پس از طی مأموریت شش ماهه به شیراز مراجعه و با سازماندهی جدید عازم جبهه های گیلان غرب در مناطق مرزی غرب کشور گردید.

سرانجام این شهید گرانقدر در تاریخ 1360/10/15 در عملیات آزاد سازی ارتفاعات سر به فلک کشیده شیاکوه، با کفار بعثی درگیر و پس از جنگی نمایان و شجاعانه و تن به تن، جان به جان آفرین تسلیم، و مردانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید عزیز پس از هشت ماه ماندن در منطقه عملیاتی، کشف و در زادگاهش آرام گرفت. او در طول این نبرد نابرابر برای تهییج عناصر دسته جمعی تحت امر، همواره در دل ارتفاعات بلند شیاکوه فریاد می زد: « شیاکو از آتش دشمن می لرزد اما ستوان انشایی و واحد تحت امرش نمی لرزند.»

رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در سخنان گهرباری در سال 1360 به مناسبت شهادت این افسر رشید نیروهای ارتش جمهوری اسلام ایران فرمودند: « در صدر اسلام هم از این افسرها بوده است.»


زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ

بسمه تعالى

خدمت خانواده سلام عرض مى كنم امیدوارم كه به سلامت باشید. از حال ما بخواهید بحمدلله خوبیم و دشمن زبون در حال نابودى است. امروز زمان آن رسیده كه مسلمان به عهد خود وفا كند و با توكل به خدا بر دشمن اسلام و محرومان جهان بتازند. نصر من الله و فتح قریب، نبرد ما نبرد اسلام با جنود شیطان است و عزت و عظمت مسلمانان بستگى به صبر و مقاومت ما دارد. به یارى خدا خواهیم ایستاد تا تاریخ فردا به نیكى از ما یاد كند و خداى عالم از ما راضي باشد. خدایا! ما را یارى‌ فرما و گام هایمان را در ره خود استوار گردان.

خانواده عزیزم! زمان كوتاه است و مسئولیت سنگین، از من راضى باشید و ببخشید و برایم نماز برپا دارید و روزه بگیرید هر چه توان دارید تا خدا به همه مان اجر فرماید. شیطان همیشه در كمین است و آن چنان نافذ كه احساس نمى كنید. از خدا مى خواهم كه من و همه شما را در پناه خود از شر شیطان نگاه دارد تا راه درست را انتخاب كنیم و در مسیر فطرت الهى حركت نماییم. اماممان كه امید محرومان است یارى كنیم و شكر نعمت خدا را به جاى آوریم تا دچار غضب الهى نشویم.

به خواهرانم كه مهربانند و برادرانم نیز سلام مى رسانم و توفیقشان را از خداوند خواستارم. خداوند همه مسلمانان را پیروز و با عزت گرداند تا پرچم یكتاپرستى و لا اله الا الله در جهان بر افراشته گردد.

قربان شما، والسلام

1360/10/09 گیلان غرب

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره اول (از زبان خانواده شهيد):

زمانی که در شادگان بود شبانه تیپشان می خواستند پیشروی کنند، شخصی که برای شناسایی رفته بود اشتباهی شناسایی کرده بود و آنها نزدیک دام عراقی ها بودند تا این که شهید عبدالحمید خود متوجه می شود و سربازانش را به عقب برمی گرداند. ولی در راه گم می شوند سربازانش را در چاله هایی پنهان می کند تا عراقی ها آنها را نبینند ولی باز هم عده ای از بچه ها اسیر می شوند. هر طوری که بود شهید عبدالحمید خود، سربازانش را نجات می دهد.

بعد از مدتی که به مرخصی آمد، لباسش را بیرون آورد تا مادرش آن را بشوید لباس هایش خاکی بود، مادرش از او پرسید مگر کجا بودی؟ عبدالحمید گفت: ما داخل خاک خوابیده بودیم. تنها چیزی که حامی ما بود این قرآن کوچک و عکس حضرت امام که من روی سینه ام گذاشته بودم وگرنه همه ما یا شهید می شديم یا اسیر.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

* خاطره دوم (از زبان خانواده شهيد):

پس از رفتن شهید انشايي به گیلان غرب، به شیاکوه منتقل شد. يكي از سربازانش برای من تعریف کرد عده ای که به شیاکو رفته بودند شکست خورده و منتظر نشسته بودند تا گروهان انشایی پیشروی کند و پیشاهنگ تیپ باشد. در حالی که منتظر نشسته بودیم شهید انشايي شعری را با خود زمزمه می کرد، که این معنی را می داد تابوت من را جایی بگذارید که بوی وطنم به من بخورد و شما هم از جدار تابوت من، بوی من را حس کنید.

یکی از سربازانش که کنار او بود، از او پرسید که چرا این شعر را خواندی؟ گفت: همین طوری شعر را خواندم سربازانش به او گفته بودند که ما نمی گذاریم که شما اول بروی. شهید در جواب گفته بود من باید پیشقدم باشم.

شهید عبدالحمید در جلگه شیاکوه، خودش جلودار شده بود و سربازانش پشت سر او حرکت می کردند.عده ای از دوستانش تعریف می کردند که ما دویست متر بیشتر تا قله شیاکوه فاصله نداشتیم که مهمات تمام شد و افراد زیادی هم شهید شده بودند.

آنها فقط سه نفر بودند که یکی از آنها هم زخمی بوده و آن را با خود حمل می کردند. با بی سیم به قرارگاهشان اطلاع می دهند که برای ما مهمات بفرستید. اول به آنها گفته بودند که خودتان را از کوه پرت کنید. شهید عبدالحمید به آنها گفته بود که تا انشایی زنده است، شیاکوه هم که در آتش باشد من می جنگم.

تا آخرین لحظه با وجودي كه ترکش خورده بود گفته بر تاریخ بنویسید شیاکوه از آتش دشمن می لرزد، اما انشایی نمی لرزد و شهادتين خود را گفته بود.

از پشت بی سیم به او گفته بودند که خود را پرت کند ولی شهید گفته بود که کار از کار گذشته و با آنها خداحافظی کرده بود و بعد صدایش قطع مي شود.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

* خاطره سوم (از زبان خانواده شهيد):

شهید برای بار آخر که می خواست به جبهه برود خواب دیده بود که به سرش ترکش خورده و سرش در دستش است و سر خود را می بیند. نمی دانست که چگونه خواب را برای مادر تعریف کند، تا آن که خرید را بهانه کرد و به مادرم گفت: بیا به خیابان برویم و در راه کم کم برای مادرم تعریف کرده بود. هر وقت بعد از شهادت حمید از همان قسمت خیابان عبور می کردیم، مادرم مي گفت: حمید همین جا خوابش را برایم تعریف کرد.

* خاطره چهارم (از زبان خانواده شهيد):

وقتی می خواست به مدرسه برود تا دعای وان یکاد را نمی خواند از خانه خارج نمی شد و خواندن این دعا برای او عادت شده بود، اگر زمانی کسی ایستاده بود که به خاطر کم رویی نمی توانست دعا را بخواند، به مدرسه می رفت و زنگ تفریح به خانه برمی گشت، دعا را می خواند و مجدداً به مدرسه باز می گشت.

زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحمید انشایی  + تصاویر

ماه مبارک رمضان همیشه موقع اذان صبح و اذان مغرب با صدای بلند و رسا در حیاط منزل اذان می گفت. همسایه ها می گفتند: با صدای اذان حمید روزه می گیرم و با صدای اذان حمید روزه خود را باز کنیم. هرگاه که به مشکلی بر می خورد بلند اذان می گفت. از همان کودکی این عادت را داشت و جالب است بدانید که مشکل حل می شد. حتی زمانی که در جبهه بود تعریف می کرد که بعد از شهادت دوستانش، نزديك بود كه کشته شود بلند اذان گفته و بعد از تمام شدن اذان، خودش را بین جنازه ها انداخته بود و تظاهر به مردن کرده بود. می گفت: که احساس کرد تانک از پایین پایش عبور کرد و بعد از آن که هوا تاریک شده، سینه خیز خودش را به دوستانش رسانده بود. وقتی که به فسا آمد اورکتش پر از شن بود، به طوری که هر چه مادرم لباس را می شست اصلاً پاک نمی شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده