گفتگوی نوید شاهد با پدر شهید مدافع حرم «مصطفی محمدی»؛
نوید شاهد - پیکر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «مصطفی محمدی» به تازگی تفخص شده و به کشور بازگشته است، به همین مناسبت گفتگویی را که نوید شاهد در سال 98 با پدر این شهید داشته است را بازنشر میکنیم که در ادامه می خوانید.
شهید مدافع حرم «مصطفی محمدی»21 ساله بود که به هر ترتیبی که بود به جنگ با داعش در سوریه شتافت و در اولین مرحله اعزام، مردانه جنگید و در سال 95 شهید شد. سه سال است که شهید مصطفی محمدی مفقودالجسد بوده و خانواده‌اش چشم انتظار بازگشت پیکرش هستند.
 
 
مصطفی، تکاور برجسته‌ای که شهادت در سوریه را به اقامت در اروپا ترجیح داد
 

محمد تقی محمدی از طلاب افغانستان اهل ولایت بامیان، متصدی و سرپرست طلاب غیرایرانی (بیش از صد کشور دنیا از اروپا، آسیای میانه، هند، کشمیر و پاکستان و ...) جامعه المصطفی العالمیه مشهد و پدر شهید مدافع حرم «مصطفی محمدی»، در گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد اظهار داشت: من دو دختر و دو پسر داشتم. مصطفی پسر ارشد من و متولد ایران بود. یک سالی می‌شد که علاقمند اعزام به سوریه شده بود. من و مادرش از ابتدا راضی نبودیم اما به هر نحوی که شد، مصطفی اجازه رفتن را از ما گرفت و به خاطر اعتقادی که به جهاد داشت با علاقه و اشتیاق به سوریه رفت.

 

مصطفی، شوری بر دل مصطفی انداخت

این پدر شهید با اشاره به اینکه پسرش چندین حرفه و شغل را یاد گرفته بود و درآمد خوبی داشت، به شبهاتی که درخصوص اهداف مالی مدافعان حرم مطرح شده است، پاسخ داد و گفت: مصطفی، کارهای ساختمانی، گچ‌کاری، خیاطی و .... می‌کرد. وقتی وضعیت کار در مشهد کمی کساد شد به تهران رفت و تا قبل از شهادتش، ماهیانه دو و نیم تا سه میلیون درآمد داشت. هدف مصطفی برخلاف جوانان امروزی، پول و دنیاطلبی نبود.

وی درباره مصطفی‌های مدافع حرم گفت: چند تا از دوست‌های مصطفی در سوریه شهید شدند. یکی از آنها به نام شهید «مصطفی دانش» بدون سَر برگشت. همکلاسی‌ای داشت به نام «مصطفی مقدم» که هم دوستش بود و هم نامشان یکی بود. وقتی پیکر شهید مصطفی مقدم تشییع شد، انگار شوری بر دل مصطفیِ من افتاد و انگیزه‌ای برایش بوجود آمد تا او هم مانند دوستش به سوریه برود. به من و مادرش می‌گفت: چرا شما اجازه نمی‌دهید من به سوریه بروم و انتقام این مظلومان را بگیرم؟! اگر من و امثال من نروند و در مقابل دشمن نجنگند، پس چه کسی باید برود؟! آنقدر اصرار کرد و سرسختی به خرج داد تا رضایت ما را گرفت.

 

مصطفی، تکاور برجسته‌ای که شهادت در سوریه را به اقامت در اروپا ترجیح داد

 

بدون هیچ تماسی رفت

پدر شهید از شور و شوق وصف ناشدنی که در وجود مصطفی موج می‌زد گفت و ادامه داد: این عشق، مصطفی را از خواب و خوراک و کار ساقط کرده بود، فقط به فکر رفتن بود و به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کرد. تنها حرفش شده بود "من فقط باید بروم". من در شرایطی پسرم را راهی کردم که شک و تردید فراوان سراپای وجودم را گرفته بود. اما وقتی اخلاص را در چشمان پسرم دیدم، دیگر نتوانستم در مقابلش ایستادگی کنم و ناگزیر رضایت دادم. یک روز همراه پسرم به مرکزی که مدافعان حرم را برای اعزام به سوریه ثبت نام می‌کنند، رفتیم. حتی در مرکز ثبت نام به من سفارش کردند که اجازه نده پسرت را اعزام کنند، الان جنگ شدّت گرفته است. حتی تاحدی با من همکاری کردند که نام مصطفی را ثبت نام کردند اما برای اعزامش تماس نگرفتند. بعد از گذشت یک ماه، مصطفی به مادرش گفت؛ فکر می‌کنم پدرم پرونده من را دستکاری کرده است که تا الان تماس نگرفته‌اند. سربازانی که یک هفته از ثبت‌نامشان می‌گذرد، اعزام شده‌اند اما من هنوز اعزام نشده‌ام.

وی همچنین درباره آخرین سفارش‌هایش به پسرش گفت: ماه رمضان سال 95 بود و هوای گرم؛ قبل از رفتن به او گفتم شاید خیری است که با تو تماس نگرفته‌اند، کم سن و سال هستی و الان حملات دشمن شدید شده است، مادرت حال خوشی ندارد، نرو پسر. اما دیگر اصرار هم فایده‌ای نداشت. وقتی مصطفی متوجه دستکاری من در پرونده‌اش شد، بدون تماس از مرکز فاطمیون، همراه با رفقایش رفت و اعزام شد. مصطفی بال درآورد و به سمت مقصد آرزوهایش پَر گشود. چند باری از دمشق تماس گرفت و از حال خود خبر داد. آخرین بار به خواهرش گفته بود 20 روز از وقتش مانده اگر زنده بماند، برمی‌گردد و همدیگر را می‌بینیم اما دیگر هیچوقت برنگشت. بعد از شش هفت ماهی که از اعزام مصطفی به سوریه گذشته بود و او نه تماس گرفت و نه برنگشت، مطمئن شدیم که شهید شده است. خدا می‌داند تا یک سال اول بعد از شهادت مصطفی، چه کشیدیم مخصوصا مادرش.

 

مصطفی، تکاور برجسته‌ای که شهادت در سوریه را به اقامت در اروپا ترجیح داد

 

53 تن از شهدای فاطمیون از شهر مشهد، مفقودالجسد هستند

پدر شهید مصطفی محمدی، درباره روایت‌ها از نحوه شهادت پسرش گفت: از برخی دوستانش شنیدیم که به پای مصطفی تیر خورد و به زمین افتاد و به خاطر تیراندازی‌های جبهه النصره، هیچکسی نتوانست پیکر را به عقب برگرداند. مصطفی به خاطر حملات شدید، در اولین اعزام شهید شد. گویا تا پیش از آن مدافعانی که اولین اعزامشان بود را به مناطقی که حملات شدیدی داشته نمی‌فرستادند، اما اینطور شنیده‌ایم که وقتی مصطفی در سوریه بوده، حملات گسترده‌ای از سوی دشمن صورت می‌گرفته و در نتیجه همه نیروها به خطوط مقدم اعزام شده بودند. من نیز حتی آزمایش دی‌اِن‌اِی داده‌ام تا هرچه سریعتر پیکر پسرم در صورت پیدا شدن، شناسایی شود اما هنوز خبری نشده است. حدود 53 تن از شهدای فاطمیون از شهر مشهد، مفقودالجسد هستند و پیکر مصطفی نیز یکی از آنهاست.

 

شهادت در سوریه را به اقامت در اروپا ترجیح داد

وی بار دیگر مصطفیِ خود را توصیف کرد و گفت: خیلی محجوب و سر به‌ زیر بود، به خواهرانش در مورد حجاب توصیه‌های زیادی می‌کرد، غیرتی بود اما با اخلاق. من به عنوان پدر مصطفی، از کودکی او تا روزی که در میان‌مان بود، به یاد ندارم یکی از خواهرها یا برادرش را اذیت کرده باشد. از لحاظ جسمانی فوق العاده آماده و ورزیده بود. حدود 5 سال، ژیمناستیک کار کرده بود. همیشه می‌گفتم اگر مصطفی زنده بماند و شهید نشود، حتما در آینده یک تکاور برجسته‌ای خواهد شد. عشق به نابود کردن دشمنان از کودکی در وی موج می‌زد و وقتی بازی‌های رایانه‌ای می‌کرد، همیشه درحال کشتن و مبارزه با یک آمریکایی یا اسرائیلی بود. روحیه نظامی‌گری در ذاتش بود. پسرم به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب (س) جان خود را در کف دستش گرفت و رفت. وقتی جنایت‌های ترورریست‌ها، بیرون درآوردن و به دندان کشیدن جگر انسان، نبش قبر صحابه پیغمبر و هزار و یک جنایت دیگر را می‌دید، نتوانست تاب بیاورد. مصطفی درحالی سوریه را انتخاب کرد که بسیاری از جوانان مهاجر افغانستانی به اروپا رفتند و در کشورهایی مانند آلمان، سوئیس و ... اقامت گرفتند. حتی ما به مصطفی هم پیشنهاد مهاجرت به آلمان را می‌دادیم اما او اصلا نمی‌پذیرفت و میگفت حتما باید به سوریه بروم. حتی مصطفی به خاطر مهاجر بودن در ایران مشکلاتی داشت که ناراحتش می‌کرد؛ گاهی موتورش توقیف می‌شد، در مدرسه اذیت شده بود و تا سیکل بیشتر درس نخواند. اما تحقیر و توهین و همه مشکلات برایش در حاشیه قرار داشت و فقط دین و مذهب برایش مهم بود.

 

مصطفی، تکاور برجسته‌ای که شهادت در سوریه را به اقامت در اروپا ترجیح داد

شهید محمدی در کنار پدر

 

ترس از انفجار و ویران شدن حرم امام حسین (ع) تمام وجود مصطفی را می‌لرزاند

این پدر شهید افزود: به مصطفی گفتم اگر خیلی دوست داری جنگ را تجربه کنی، برو در اردوی ملی افغانستان شرکت کن و در مقابل تروریسم بجنگ. می‌گفت؛ نه، من متولد ایران هستم و با فرهنگ آنها آشنایی ندارم. از همه مهم‌تر، من برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) میروم، از طرفی داعشی‌ها درحال پیشروی به سمت کربلا هستند. آن موقع هر لحظه احتمال حمله داعشی‌ها به عتبات عالیات وجود داشت و ترس از انفجار و ویران شدن حرم امام حسین (ع) تمام وجود مصطفی را می‌لرزاند. در آن دوره از سخنرانی سرداران بزرگ می‌شنیدم؛ 40 درصد خاک عراق و 60 درصد خاک سوریه در دست داعشی‌ها است. برای من هم مسلم بود که اگر داعش به حرم های اهل بیت (ع) دست پیدا کند، به هیچکدام رحم نخواهد کرد و می‌دانستم هر شیعه و مسلمانی تکلیف دارد تا از حرم اهل بیت (ع) دفاع کند.

وی درباره مادر مصطفی گفت: سال اولی که مصطفی شهید شد، برای مادرش خیلی سخت گذشت. به همسرم میگویم به حضرت زینب (س) نگاه کن، چگونه با آن همه مصیبت کنار آمد؟! درست است که ما قابل مقایسه با ایشان نیستیم اما باید از این بانو درس بگیریم و صبر به خرج بدهیم. غصه مصطفی، همه موهای مادرش را سفید کرده و دندانهایش را از بین برده است. من تا الان سه بار خواب مصطفی را دیده‌ام و هر باری که دیدم خیلی خوشحال، راضی و راحت بود. در خواب مادرش هم همینطور ظاهر می‌شود و به او آرامش می‌دهد.

پدر شهید مدافع حرم مصطفی محمدی، در پایان گفت: هرچند که مشارکت مدافعان فاطمیون در جنگ با داعش، برای مردم این کشور تاوان سختی داشته و داعش تهدید به انتقام از مردم افغاستان کرده است اما از این موضوع حس رضایت دارم و همچنین درست است که مصطفی را از دست دادیم اما خدا را سپاسگزارم و اینکه شهادت پسرم و امثال او، منجر به شکست داعش شد، تلخی از دست دادن فرزند را در کامم از بین می‌برد.

مصاحبه از فرزانه همتی/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده