او در سن ۲۰ سالگی گاهی در نماز، آنقدر به درگاه خداوند متعال گریه و زاری می‌کرد که مو بر تن من سیخ می‌شد و با خود می‌گفتم:... ادامه این خاطره از برادر شهید «علی‌اصغر جمشیدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
دنیا برایش تنگ شده بود!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علی‌اصغر جمشیدی، چهاردهم اردیبهشت ۱۳۳۰ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش حسین (فوت۱۳۵۸) و مادرش زهرا نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته آمار درس خواند، مدیر مدرسه بود، سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، پانزدهم مهر ۱۳۵۹ در سرپل‌ذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مزار او در امامزاده حسین(ع) زادگاهش واقع است.
علی‌اکبر جمشیدی برادر شهید علی‌اصغر جمشیدی:
علی اصغر استعداد و هوش عجیبی در فراگیری درسهایش داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود، وقتی از مدرسه می‌آمد بدون اینکه استراحت کرده و یا غذا بخورد به درس و مشق‌هایش می‌رسید.
ایشان یک عمر مفید، پربار و بدون اتلاف وقت داشت و از وقت‌ها به نحو احسن استفاده می‌کرد تا اینکه دیپلم ریاضی گرفت و بلافاصله هم در رشته ریاضی و آمار دانشگاه تهران قبول شد.
او با چند تن از دانشجویان قمی در تهران منزلی کرایه کرد و مشغول ادامه تحصیل شد و علی رغم وجود زمینه‌های فساد و بی‌بندباری در تهران، با اراده و زمینه دینی و مذهبی‌اش، کمترین تأثیر از محیط نگرفت و بعد از چهار سال تحصیل به عنوان اولین لیسانس این رشته در قزوین، مدرک خود را دریافت کرد.
 او در سن ۲۰ سالگی گاهی در نماز، آنقدر به درگاه خداوند متعال گریه و زاری می‌کرد که مو بر تن من سیخ می‌شد و با خود می‌گفتم: خدایا! یک جوان در چنین سن و سال، مگر چه گناهی باید مرتکب شده باشد که این چنین به تضرع بنشیند، نمی‌دانم، شاید هم دنیا برایش تنگ شده و به دنبال دنیای بزرگتری بود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده