سیری در کلام شهيد سعيد يزدي

نوید شاهد کرج: شهيد سعيد يزدي در تاريخ یکم بهمن سال 41 در خانواده اي مذهبي و متدين در شهرستان كاشان پا به عرصة وجود گذاشت. دوران كودكي را همچون همسالانش به پايان رسانيد و در سن هفت سالگي براي كسب علم و دانش وارد مدرسه شد و شروع به تحصيل نمود و دورة ابتدائي خود را در مدرسة مجيدي سابق در مردآباد به پايان رسانيد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ضمن اينكه روزها را در كارخانه مشغول به كار بود شب ها را نيز به دفاع از كيان هستي مشغول مي شد. در پي حملة دردمنشانة متجاوزين عراقي به خاك اسلاميمان شهيد عزيز براي مقابله با آنها همراه ديگر مزدوران غيور كشورمان عازم ميدان هاي نبرد شد و به نبرد بي امان با كفار پرداخت تا اينكه سرانجام در تاريخ بیست و هشتم مهر سال 62 پس از مدت ها ايثار و فداكاري در عمليات پيروزمند والفجر چهار در منطقة عملياتي سردشت بر اثر اصابت تركش به درجة رفيع شهادت نائل گرديد.

سیری در کلام شهید

با سلام به پیشگاه بزرگ منجی عالم حضرت صاحب زمان و نائب بر حقش امام خمینی قلب طپیده ایران و با سلامی دیگر به امت غیور و شهید پرور ایران و سلامی دیگر به شهیدان در خون طپیدهای که سال پیش در همین موقع به قلب دشمن زبون یورش ده و جان خود را به کف نهاده و به پیش رفته و نجاتشان را فدا کردند و به ما راه را از چاه نشان دادند و رفتند گفتند راه ما را ادامه بدهید، امام(ره) تنها نگذارید، بیشتر به یاد خدا باشید و عاقبت خود را فراموش نکنید و لذا سالگرد این شهیدان حسین گونه را به امام امت و امت غیور شهید و ایران و به شما خانواده گرامی تبریک و تهنیت عرض می کنم و امیدوارم که خداوند ما را رهرو این شهیدان قرار دهد و ما را به راه راست هدایت فرماید و ما را در این حمله ای که در پیش داریم یاری فرماید و ریشه کفر را هر چه زودتر برکند انشالله...

خدمت پدر و مادر عزیز و بزرگوارم سلام عرض می کنم و امیدوارم که حال شما خوب باشد و نگرانی نداشته باشید از خداوند بزرگ سلامتی شما را خواستارم و امیدوارم که خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید و امیدوارم که موفق و موید باشید..

خانواده عزیز نامه پر مهر و محبت شما در تاریخ هفتم فروردین 62 به دست بنده رسید، نمی دانید که چقدر خوشحال شدم از همه شما متشکرم و خود را در مقابل شما شرمنده و ناچیز احساس می کنم و از روی شما خجالت می کشیم و نمی دانم که چه بنویسم که قابل شما را داشته باشد اما اگر از حال این حقیر ناچیز خواشته باشید بنده حالم بسیار خوب است و در کنار برادر اکبر و برادر اضغر و دیگر رزمنذدگان اسلام مشغول هستیم و از همه شما التماس دعا دارم و از خدا می خواهم که لحظه ای ما را به خودمان وا مگذارد.

عزیزانم چون عربیش زیاد است نمی نویسم، اگر خواستید به سوره النور آیه 36 تا آیه 38 مراجعه کنید متشکرم، قران کریم می فرماید که هیچ کسب و تجارت آن را از یاد خدا غافل نگرانده و نماز بپا داشته و زکات فقیران دهد و از روزی که دل و دیده ما در آنروز حیران و مظطرب است ترسان و هراسانند تا خدا هرکه را بخواهد روزی ببخشد و حساب بخشد.

پدر عزیزم بنده از روزی شما خجالت می کشم و خود را ناچیز می دانم که چه بنویسم و چطور از زحمات شما تشکر و قدردانی کنم و خود را لایق این نمی دانم که بخواهم برای شما چیزی بنویسم چون بنده خیلی کوچک و حقیرم و بنده بیشتر حرفها و نصیحتهای شما احتیاج دارم ، از اینکه چنین زحماتی را برای بنده کنید و مرا خجالت زده کردید خیلی خیلی تشکر می کنم و از خداوند بزرگ می خواهم که به شما اجر فراوان عنایت فرمایید و شما را مورد لطف خود قرار دهد و ایمانتان را قوی و صبر فراوان در سختیها و مشکلات بدهد، پدرجان امیدوارم که خود را شناخته و خدای خود را نیز شناخته باشی و زندگی و مال و تجارت دنیا را کمی فراموش کرده باشی و در ضمن اینکه کسب تجارت می کنی و از یاد خدا غافل نشده باشی و یاد فقیران به یاد پدران خود را به راه خدا بداند و خودشان نیز این راه را ادامه  دهند به یاد آن روزی باشی که قران می فرماید دل ودیده ها در انروز حیران و مظطرب است و ترسان و هراسانند و باز هم بیاد آن باشی که روزی بنده خواهم مرد و بجز همان خوب و بد چیزی دیگری با خود به ان دنیا نمی برم..