خاطرات چند سطری شهدا
خاطرات شهدای لرستان
مادر دعاکن
نوید شاهد لرستان:... حسن درسش را رها کرد و به جبهه رفت !وقتی که به مرخصی آمد ، از من خواست تا برایش دعا کنم ، گفتم:پسرممن همیشه برایت دعا میکنم. ولی او گفت :من دعای دیگری میخواهم،لطفاً دعا کنید، من شهید بشوم...
شهید حسن باجلان
راوی:مادر شهید- ازنا
حناگذاشتن
همیشه از حنا گذاشتن بدش میآمد، اما در آخرین مرخصی اش فخودش حنا آماده کرد و تمام دست و پاهایش را خضاب کرد و بسیار شادی و شوخی میکرد!!!...گفتم پسرم تو که حنادوست نداشتی؟چرا دستها و پاهایت را حنا گرفته ایی ؟!سه مرتبه گفت:به عشق شهادت
شهید حسن باجلان
راوی:مادر شهید- ازنا
گوسفند قربانی
کوروش دلسوزانه به فقیرهابسیار رسیدگی میکرد.موقعی که به مرخصی آمده بود.برایش گوسفند خریده بودیم که قربانی کنیم.خودش تمام آن را بین فقراء و مستضعفان تقسیم کردو میگفت:نمیگذارد ذره ایی از این قربانی در این خانه بماند...
شهید کوروش رحمانیان
راوی:پدر شهید-بروجرد
کمتر در خیابان دیده میشد
شهید سالاروند کمتر سعی میکرد در خیابان تردد نماید و ظاهر شود.وقتی علت را جویا شدیم،گفت:می ترسم در خیابان بطور اتفاقی چشمم به نامحرم بیفتد و مرتکب معصیت شوم...
دیده فروبند چو دُر در صدف تانشوی تیر بلا را هدف
شهید جمشید سالاروند
راوی:مادر شهید-دورود
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان و کتاب خاطرات چند سطری شهدا حجت الاسلام تیموری