خاطرات چند سطری شهدا
خاطرات شهدای لرستان
تربیت فرزندان
نوید شاهد لرستان:آخرین باری که می خواست به جبهه برود با من و مادرش خداحافظی کرد.گفت:جان شما و جان پسرم محمد امیدورام طوری او را تربیت کنید که دنباله رو امام و انقلاب باشه تا بتواند برای ایران اسلامی فردی مفید و با ایان بار بیاید
طلبه شهید سید ابوالقاسم رمضانی-ازنا
توجه بیت المال
حاج آقا از آخرین سفری که به قم رفته بود برگشت.پیش من آمد در حالی که نگران به نظر میرسید گفت:«انصاری بنشین و حساب و کتاب مرا درست کن»(منظور از حساب و کتاب ،حضور و غیاب و ماموریت و هزینه هاو...)یکی یکی روزهایی را که نبود گفت:مرخصی ها،سفرهایی که شخصی بوده،هزینه هایی مثل پول بنزین... خلاصه به دقت تمام جزییات و حساب ها را تسویه نمود جای ابهامی باقی نماند.شادی و آرامش و رفع نگرانی را از چهره ی نورانی اوفهمیدم بعد از چند روز او به منظقه اعزام شد و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
طلبه شهید محمد حسن محرابیان
راوی:همرزم شهید عبدالرضا انصاری
ازدواج با حور العین
حاج آقا به من گفت:«شما آرایشگر دارید؟گفتم:بله برا چه میپرسی؟حاج آقا گفت:«اگر خدا بخواهد میخواهم با حور العین ازدواج کنم. بی سیم چی گردان به نام علی نوری را آرایشگری خوب بلد بود صدا کردم و به نحو خیلی خوبی موهای حاج آقا را کوتاه کرد .پس از صرف ناهار حاج آقا محرابیان از ما خداحافظی کرده و به طرف منطقه عملیاتی حرکت نمود،بعد از حدود سه ساتع خبر شهادت حاج آقا محرابیان را اعلام کردند
طلبه شهید محمد حسن محرابیان
روای:عزیز رشیدی
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان و کتاب خاطرات چند سطری شهدا حجت الاسلام تیموری