خاطره ای از شهید عزیز قاسمپور؛«شب نگهبانی»
خاطره ای از سردار شهید عزیز قاسمیان
عنوان خاطره :شب نگهبانی
نوید شاهد:شب بیست و نهم آبان ماه سال شصت و شش ،در منطقه عملیاتی نصر 8 همراهش بودم. قبل از عمليات تاكيد كرد:
از فرماندهي اطاعت کن، احترام برادران بسيجي را داشته باش، بيهوده تيراندازي نكن، به موقع در پست نگهباني حاضر شو، مواظب اوضاع باش و در هنگام پست خوابت نگیرد و
در آن شب كه گلوله از آسمان و زمين شروع به باريدن كرد. سریع در یک موقعیتی که به اطراف دید داشته باشد، با سرنیزه شروع کرد به کندن زمین و درست کردن سنگر. او تندتند می کند، من و میرزاجان امامی یکی از همرزمانم خاکها را بیرون می کشیدیم. پس از حدود بیست دقیقه سنگر آماده شد و دورش را 2-3 ردیف گونیهای پر از خاک گذاشت.
پس از آن ما را در سنگر گذاشت و گفت:
مواظب باشید خوابتون نگیره
وقتی ما در سنگر جا گرفتیم، لبخندی زد و رفت.
ما كه دو سه شبی نخوابيده بوديم هر لحظه خوابمان مي برد و من از ترس اينكه مبادا برادرم ببيند و سرزنشم کند، زود بيدار ميشدم. اما... چرتی میزدم و ... خیلی خسته بودم. نمی دانم کی خوابم گرفته بود که انگار کسی بالای سرم آمد و بیدارم کرد. وقتی دستپاچه از خواب بیدار شدم یکی از فرماندهان محمد مرادی-را در دو-سه قدمی سنگر دیدم. برای بیدار کردن امامی خیلی دیر شده بود. او آمد و ایشان را بیدار کرد و گفت:
این چه نگهبانیه؟ چرا خوابی؟
برای این که متوجه نشود که من هم خواب بودم، به امامی گفتم؛
-راست میگه چرا خوابیدی؟ منطقه حساسه
او به من نیم نگاهی کرد و سری تکان داد
صبح روز بعد ما را به داخل یکی از سنگرهایی که کمتر در دید دشمن بود، برد و گفت:
در منطقه زیاد تردد نکنید چون ممکنه مورد اصابت ترکش توپ و خمپاره قرار بگیرید
همان روز خبر رسید که محمد مرادی به شهادت رسید. من و برادر امامی از شنیدن این خبر خیلی...ناراحت شدیم.[1]
راوی: طالب قاسميان،برادر و همرزم شهید،منطقه عملياتی نصر 8،سال66