سه‌شنبه, ۰۴ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۴۴
نوید شاهد_ عباس محمد اسماعیلی جانباز قطع نخاع و عضو تیم بسکتبال با ویلچر استان قم در گفت‌وگویی به صبر مادران شهدا و جانبازان اشاره کرد و گفت: «در این خصوص باید بگویم مادرم یک مادر نمونه است. صبر و توان مادرم در برابر شهادت برادرم و جانبازی من، یک الگوی به تمام معنا در صبر است؛ این مسئله را می توان در مادران شهدا و جانبازان مشاهده کرد.» در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، به مناسبت هفته تربیت بدنی، نوید شاهد قم پای خاطرات یکی از رزمندگان دلاورمرد و جانباز سرافراز که سالها از قطع نخاع رنج می برد نشسته تا برایمان خاطرات دوران دفاع مقدس را بیان کند.

عباس محمد اسماعیلی متولد ۱۳۴۵، در شهر قم و دارای دو فرزند به نام محمدرضا و مهدی است. وی جانباز سرافراز هفتاد درصد است که در مرحله سوم عملیات ۱۹ رمضان، به درجه جانبازی رسید.

عملیات رمضان در ماه مبارک رمضان، در هوای گرم تابستان سال ۱۳۶۱، در جنوب عراق و شمال شرقی شهر بصره و در منطقه شلمچه انجام شد.
ضمن آنکه عملیات ۱۹ رمضان توسط ستون پنجم بعث عراق لو رفته بود؛ او و همرزمانش نمی دانستند که قرار است چه اتفاقی رخ دهد!

عملیات ۱۹ رمضان در ۵ مرحله شکل گرفت. حاج عباس در سومین مرحله بر اثر اصابت گلوله به پهلویش به مقام شامخ جانبازی نائل آمد. او با تمام قوا جنگید، جانباز قطع نخاع، ویلچرنشین و زمین گیر شد تا ملت سلحشور ایران در راستای مبارزه با جهان خواران زمین گیر نشوند.

ثقفشثقف

پدر و روحیه شهادت طلبی

جانباز محمد اسماعیلی گفت: روزی که با دو سه نفر از دوستانم، برای اعزام به منطقه تصمیم نهایی گرفتیم، هیچ ترسی از اینکه چگونه در خانه، این موضوع را مطرح کنم نداشتم؛ زیرا پدرم نظامی و کارمند شهربانی بود و می دانستم با روحیه‌ای که دارد هیچ مخالفتی نمی کند و همینطور هم شد، فوراً برگه اعزام را امضا زد و مرا راهی کرد.

مادران شهدا، نمونه صبر و استقامت

این جانباز ورزشکار یادآور شد: در این خصوص باید بگویم مادرم یک مادر نمونه است. صبر و توان مادرم در برابر شهادت برادرم و جانبازی من، یک الگوی به تمام معنا در صبر است؛ این مسئله را می توان در مادران شهدا و جانبازان مشاهده کرد.
یاد دارم مادرم وقتی خبر شهادت برادرم که در عملیات فاو شهید شده بود را شنید، خم به ابرو نیاورد و یک جمله گفت: خداوند امانتی را به من عطا کرده است و هر موقع بخواهد او را می گیرد و حالا امانتش را گرفت.

اعزام

محمد اسماعیلی ادامه داد: سال 1361، 16 ساله بودم که با ذوق و شوق فراوان، با دوستان محله در هشت متری لوله، میدان امام خمینی«ره» در مسجد ولیعصر «عج» هم بازی بودیم و همه در یک مدرسه در حال تحصیل بودیم و برای رفتن به منطقه ثبت نام کردیم. از آن پس ابتدا ما را جهت آموزش رزمی و کار با اسلحه به پادگان ۲۱ حمزه تهران اعزام کردند.

معجزه ای برای رزمندگان

این جانباز افزود: به دلیل جثه بزرگی که داشتم، کمک آرپیچی زن بودم. شبی را یاد دارم که حدود پانزده تانک در فاصله دویست سیصد متری ما در حرکت بودند؛ ما شک داشتیم که ایرانی یا بعثی هستند و دچار سردرگمی شده بودیم که منهدم کنیم یا نه. 
بالاخره، چند تن از آرپی جی زن ها داوطلبانه نزدیک تانک ها شدند که اطمینان پیدا کنند آنها از چه جناحی هستند. زمانی که برگشتند با حالت خوشحالی گفتند: اینها بچه های ایران هستند و چه خوب شد که ما سراغ آنها رفتیم؛ راه را گم کرده بودند و اگر ما را نمی دیدند به سمت عراقی ها در حال حرکت بودند. حاج عباس گفت: این اتفاق را معجزه‌ای بیش نمیدانم..

حاج عباس محمد اسماعیلی با لهجه شیرین قمی‌اش از خاطرات تلخ و شیرین آن دوران گفت و ادامه داد: یک ماه و نیم بیشتر در منطقه حضور نداشتم که جانباز شدم. بچه‌ها همیشه قبل از عملیات از روحیه با نشاط خاصی برخوردار بودند. شوخ طبعی خود را فراموش نمی کردند و دائماً با یکدیگر می خندیدند. به راستی که فقط به امید پیروزی با تمام قوای خود به میدان می رفتند؛ اما نمی دانستند عملیات رمضان چه روزهای تلخی را به بار می‌آورد.

مرحله سوم

وی افزود: یاد دارم مرحله سوم عملیات که تمام شد؛ صبح زود تپه هایی از کوه را میدیدم. پرسیدم این تپه ها چگونه ظاهر شدند؟ و با تعجب گفتم: اینها که وجود نداشت! نزدیک آنها شدم و دقتم را بالا بردم، ناگهان دنیایم تیره و تار شد، تمام غمهای دنیا را به جان خریدم، با صحنه های وحشتناکی روبرو شدم؛ کوهی از استخوان و بدن هایی که قطعه قطعه شده بود و روی یکدیگر جمع شده بودند. حاج عباس در حین خاطره گویی کلامش قطع شد و دیگر نمی توانست صحنه هایی را که دیده بود توصیف کند.

شکست 

منطقه را منافقین شناسایی کرده بودند و رژیم بعث عراق به تمامی گردانها تسلط پیدا کرده بود. خاک منطقه از نوع خاک رمل بود و دشمن منطقه را به آب بسته بود. هیچ کس نمی توانست قدم بردارد. حتی تانک ها هم در ماسه های گلی متوقف شده بودند و در نهایت متاسفانه دشمن تمام و کمال بر ما غالب شد و در مرحله پنجم عملیات را پیروز شد.

مجروحیت

حاج عباس جانباز عملیات رمضان راجع به مجروحیتش بیان کرد: از سمت پهلویم مورد اصابت گلوله قرار گرفتم. در آن هنگام به هیچ عنوان نمی توانستم حرکت کنم. گلوله به نخاع من رسیده بود و عصب هایم را قطع کرده بود. هیچ حسی نداشتم. دوستانم صدا زدم و مرا به عقب هدایت کردند. مرا به اطراف شلمچه در یک بیمارستان صحرایی بستری کردند. هیچ کس متوجه نشد که قطع نخاع شده‌ام در اثر تشنگی بیش از حد آب طلب کردم، آب فراوان نوشیدم، ناگهان دچار دل‌درد فراوان شدم.

بار دیگر به بیمارستان اهواز اعزام شدم، متوجه شدند که تمام روده هایم پاره شده است و نباید آب می خوردم. در نهایت برای اتاق عمل آماده شده و مدتی به بیمارستان امام خمینی «ره» تهران اعزام شدم تا اینکه روز ترخیص فرا رسید.

ثقفشثقف

فعالیت ورزشی

او گفت: در سال 1365 الی 1366 در رشته‌های ویلچررانی و پینگ پنگ فعالیت داشتم؛ اما از سال 1368 تاکنون که تیم بسکتبال با ویلچر استان قم ایجاد شد، عضو آن شدم و از آن زمان تا به امروز عضو هستم. این تیم در مسابقات کشوری دهه فجر در برابر تیم رامسر مقام دوم را کسب کرد.

همسرم می خواست با یک جانباز ازدواج کند

با همسرم فامیل نزدیک هستیم. مادر خانمم خودش به خواستگاری من آمد. آن روز را فراموش نمی کنم که به من گفت: دخترم می خواهد با یک جانباز ازدواج کند و چه کسی بهتر از شما عباس آقا. با کمال میل قبول کردم. خدا را شکر می‌کنم که از آن سال ها تاکنون یک زندگی عالی و ایده آل داریم.

ثقفشثقف

کلام آخر

وی در پایان اظهار داشت: در زمان امام خمینی به ولایت فقیه پایبند بودم و هم اکنون بر آن مبنا و همان اعتقاد پایبندم. هرچه از زمان میگذرد به این جمله که امام خمینی رحمت الله علیه فرمودند پشتیبان ولایت فقیه باشید، تا به مملکت شما آسیب نرسد، بیشتر پی می برم. کافی است به کشورهایی که در راس امورشان فاقد از رهبری هستند نگاه کنید و ببینید در چه اوضاعی به سر می برند. جنگ داخلی و وجود اشغالگران در کشور افغانستان، لیبی،عراق، فقط و فقط به دلیل عدم وجود رهبر است و به جوانان توصیه می کنم تا ظهور امام زمان عجل الله پشتیبان ولایت فقیه باشید، تا به مملکت شما آسیب نرسد.

گفتگو از محمدرضا عباسی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده