شهیدی که مشهدش را در شلمچه یافت
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، ۲۷ آذر ۱۳۲۷، دریکی از محلههای جنوب تهران در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. مرحوم پدرش قدرت الله از مومنین بنام و از محبین اهل بیت علیهم السلام و کشاورزی ساده و زحمتکش بوده است که در سالهای ۴۲ به بعد مقلد حضرت امام بودهاند و مادرش، طوبا هم از مقلدین قدیمی حضرت امام بودهاند.وی در دامان چنین پدر و مادری پرورش یافت و دوره دبستان و دبیرستان را در مدرسه برهان که یکی از مدارس مذهبی تهران بود گذراند.
تا دیپلم در رشته منابع طبیعی درس خواند. بلافاصله پس از اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت، پاسدار بود و ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. پس از انجام خدمت به کارخانه ذوب آهن کرمان رفت و در ذوب آهن به علت لیاقت و شایستگی که از خود نشان داد به تپههای بالاتر به سرعت دست یافت. به همین علت ساواک که از جریان محبوبیت و نفوذ او در کارگرهای زیر دستش و دیگران مطلع شده بود به او پیشنهاد همکاری را داد ولی او سر باز زد تا اینکه ساواک او را بین کار در ساواک و اخراج و چشم پوشی از ۸ سال سابقه کار باخبر کرد که او با اعتقاد و ایمانی که داشت هرگز حاضر به تسلیم و خاری نشد تا اینکه از ذوب آهن هم استعفا داد به تهران آمد.
آمدن او مصادف با اوج گرفتن انقلاب اسلامی بود که او را از ابتدا در تمام حرکات انقلاب همراه و همگام بوده با شروع جنگ از اولین روزهای جنگ پا به صحنههای حماسه و ایثار نهاد و در چند سال آخر جنگ با اینکه از نظر مالی و رفاهی در مضیقه بود چندین بار از طرف شرکتهای خصوصی که تخصص او را در کار معدن و راهسازی میدانستند به او پیشنهاد همکاری با حقوق مکفی را دادند، اما او همه اینها را به خاطر اسلام و جنگ زیر پا می گذاشت در نامههایی که از جبهه برای پسرش وحید نوشته این ایمان و اراده و بصیرت آگاهی در حرکت او به وضوح نمایان است در قسمتی از نامه می نویسید:
پسرم تو بدان که ما اتقلاب کردیم به رهبری امام عزیز تا همه مستضعفان را از قید ظلم و ستم برهانیم کشوری به نام عراق تجاوز کرد تا درخت انقلاب ما را بخشکاند و کشور ما را به نابودی بکشاند.
خوب ما در برابر متجاوز چه باید بکنیم آیا باید ساکت بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و یا با او بجنگیم و او را از خاک عزیزمان بیرون برانیم.
در جبهه او معاون قرارگاه، مهندس تیپ امام سجاد از قرارگاه خاتم الانبیاء بود هر موقع که به تهران می آمد به او می گفتند که در جبهه چه کار می کند او با کمال تواضع می گفت رانندهای بیش نیستم.
ساعاتی قبل از شهادت مسئولش به او گفت که تو از طرف ستاد مهندسی جنگ امام سجاد بعنوان نماینده باید برای سالگرد شهید رضوی به مشهد بروی، در جواب گفت مشهد واقعی هم این جاست و با لبخندی زیبا ترکشها را در دست گرفته می گفت می شود خداوند متعال روزی از این ترکش نصیب ما نماید تا ما هم از این خوان گسترده بی بهره نباشیم.
در لحظه شهادت یعنی روز پنجم خرداد ماه ۱۳۶۷ با سمت مهندسی رزمی در شلمچه بر اثر اصابت خمپاره شهید شد. مسئول او که در کنار او بود می گفت دیدم که آقا ابا عبدا... با چهره نورانی بر بالین او ایستاد و او در حالی که لبخندی از روی سعادت بر روی لب داشت جان را به حضرت دوست تقدیم نمود وزندگی و شهادت خود را آینهای فرا روی همه عاشقان و دلسوختگان حضرت یار قرار داد. مزار او در قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران واقع است.