آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۶۵۸۰
۰۰:۰۶

۱۴۰۴/۰۵/۱۱
شهید «شیخ فضل الله نوری»؛

سربدار ِمشروطه مشروعه

سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفت‌و‌گو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه شده تا جانتان محفوظ باشد. اما او فقط زیر لب گفت: «لاحول و لاقوة الاّ بالله» ... پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشوری بی‌طرف است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه گفت: چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم اجازه دهد به خارج از شریعت، پناهنده شوم؟ و وقتی پیشنهاد پناه بردن به سفارت عثمانی داده شد، گفت: رواست که من، بعد از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم؟! سردار مشروعه، سربدار شد تا به گفته «جلال آل احمد»، نعشش بالای دار، پرچمی باشد و پیامی به همه تاریخ...


به گزارش خبرنگار نوید شاهد، نهم مردادماه سال 1288 شمسی، مطابق با سیزدهم رجب 1327 قمری، روز شهادت عالمی است مجاهد و مظلوم که شهید بصیرت و بیدارگری خویش در برابر جریان وابسته و غربزده و منحرف در دوران مشروطیت شد. بزرگمردی بیداردل که یکتنه و غریبانه در برابر منورالفکری منحط و بی ریشه قد علم کرد و با نثار جان خود افشاگر ماهیت این جریان مزدور و فاسد در به انحراف کشاندن مشروطه به نفع اجرای مقاصد و مطامع استعمار شد. رادمردی که نویسنده و روشنفکر برجسته دهه های سی و چهل در ایران، زنده یاد «جلال آل احمد» آن تعبیر ماندگار را در باره او به حافظه تاریخ سپرد: « من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»

 

عالم امروز باید زمان شناس باشد

 

در روز 3 دی‌ماه سال 1222ش در شهرستان نور استان مازندران دیده به جهان گشود. او پسر یکی از روحانیون وقت، یعنی ملا عباس نوری مازندرانی، بود. دوران ابتدایی را در منطقه بلده مرکز شهرستان نور گذراند. ایشان پس از تکمیل تحصیلات خود در دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل به نجف اشرف نقل مکان کرد و راه تحصیلات حوزوی را در پیش گرفت. او پس از چندی به سامرا رفت و شاگرد میرزای شیرازی، که قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان بود، شد و از محضر وی استفاده بسیار کرد. در همین حال، ایشان از محضر استادان بزرگی همچون شیخ فضل‌الله مجتهدی، میرزا حبیب‌الله رشتی و شیخ راضی نجفی نیز بهره برد. طولی نکشید که به واسطه استعداد و پشتکار در کار به درجه اجتهاد نایل شد. در بین علمای نجف تنها کسی بود که هم در فقه تبحر داشت و هم آگاه به زمانه خودش بود و در امور دینی سلوک داشت. ایشان مورد احترام اقلیت‌های دینی همچون زرتشتی‌ها نیز بود. همین ویژگی‌ها و خصایص موجب شد آیت‌الله میرزای شیرازی بهترین شاگردش را به تهران بفرستد که چشم و گوش و زبان شیخ در تهران باشد و به امور دینی و شرعی مردم بپردازد. در نتیجه بعد از طی مراحل متعدد فقهی و علمی جهت تبلیغ معارف اسلامی به ایران بازگشت و در تهران سکونت گزید. او بر این باور بود که ملای امروز باید عالم به مقتضیات زمان باشد و روابط و مناسبات سیاست جهانی و روابط میان کشورها را به‌خوبی بداند.

 

متحجر و مرتجع، یا بانی اولین مدرسه دخترانه در تهران؟!

 

یکی از نکات جالب توجه در کارنامه شیخ فضل‌الله این بود که شیخ یکی از بانیان تأسیس اولیه مدارس دخترانه در تهران بود؛ البته نه از نوع غربی و فرنگی آن. این واقعیتی است که «مونیکا رینگر» در کتاب «دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار» آن را مطرح کرده است. این حقیقت تاریخی به توجه شیخ فضل‌الله و علما به مسئله آموزش دختران اشاره دارد. در واقع مراجع، کسانی هستند که تأثیر فرهنگی عمیق در زندگی مردم داشتند. این در حالی است که در فضای ادبیات روشنفکری، شیخ فضل‌الله به عنوان نماد تحجر و احیاناَ سدی در برابر هرگونه تغییر معرفی می‌شد، اما حقیقت آن است که ایشان در تهران به طور جدی با فعالیتهایی که علیه اسلام و فرهنگ اسلامی اتفاق می‌افتد مقابله می‌کند و قبل از مشروطه، امکانات و منابع برای تحصیل دختران را فراهم می‌سازد.

 

صف آرایی «سردار مشروعه» در برابر «مشروطه خواهی» دروغین

 

در آغاز ماجرای مشروطیت، شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه هم فکر و هم قدم بود و با این که با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و نیز عزیمت علما به قم شرکت کرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی، کوچک ترین مخالفتی از او مشاهده نشد و عین الدوله از حرکت حاج شیخ فضل الله (مهاجرت به قم) بی اندازه تضعیف شد. همراهی شیخ فضل الله نوری با مشروطه خواهان باعث تقویت نیروهای انقلابی شد. پس از پیروزی مشروطه خواهان و تاسیس مجلس شورای ملی، گروهی از مبارزین از امور جاری کناره گیری کردند ولی شیخ فضل الله و دو سید دیگر (سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی) همچنان در عرصه باقی ماندند تا از مشروطه دفاع کرده و مانع انحراف آن شوند. این حقیقتی است که با آغاز مخالفت شیخ شهید با مشروطه خواهان بسیاری از عالمان اسلامی نیز که تا دیروز در راه استواری مشروطه با همه نیرو و توان مبارزه می کردند، راه خود را از عناصری که خود را آزادیخواه و مشروطه‌خواه می‌خواندند جدا کردند و به مخالفت با آنان برخاستند تا آنجا که بنا بر شهادت صریح «کسروی» در کتاب ممتع و مستند «تاریخ مشروطیت ایران»: «از عالمان اسلامی هیچ کس نماند در میان مشروطه خواهان، مگر آنان که به یکباره از پیشه ملائی درآمدند و از شکوه آن چشم پوشیدند.»  شیخ از نخستین عالمان و پیشوایان دینی آن دوران بود که به نقشه استعمار در جهت اسلام زدایی و جایگزین ساختن حکومت لائیک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسی پی برد و سعی کرد تا اجازه ندهد ملی گرایی به جای اسلام گرایی بنشیند و به نام آزادی و دموکراسی، بی‌بند و‌باری غربی در جامعه ایران حاکم شود.  شیخ فضل الله نوری از نخستین کسانی بود که علیه استبداد، قیام نمود و همراه دیگر رهبران مشروطه به قم مهاجرت کرد و تا حصول نتیجه از اقدام خود صرف نظر نکرد. شیخ فضل الله نوری که در هجرت علما به قم نقش مؤثر و سازنده ای داشت، تا تسلیم شدن شاه و دولت دست از تحصن برنداشت و تا هنگامی که فرمان مشروطه صادر شد، با جدیت و قاطعیت تمام در راه اعتلای مشروطه گام برداشت و زمانی که مشاهده کرد در مجلس، انحراف وجود دارد و نقشه طرد اسلام و جایگزینی قوانین غرب را در سر دارند، به مخالفت برخاست. او به‌صراحت درباره دفاع خود از اصل مشروطیت گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه گمراه و گمراه‌گر مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. ایها الناس! من به هیچ وجه مخالف فکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه دخلیت خود را در تأسیس آن اساس بیش از همه کس می‌دانم، صریحا می‌گویم همه بشنوید و به غایبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش به اسلامیت باشد و برخلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذراند. من همچنین مجلسی می‌خواهم» .شیخ برای این که صدای خود را به مردم برساند در سوم تیرماه 1286 به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شد. در این هجرت حدود 500 نفر او را همراهی کردند، او «مشروطه مشروعه» را در اینجا مطرح کرد.  شیخ فضل الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه می داد. او در نهم دی ماه 1287 توسط شخصی به نام کریم دواتگر که از سوی دشمنان شیخ، اجیر شده بود، مورد سوء قصد قرار گرفت اما ضارب موفق نشد که شیخ را از بین ببرد و شیخ پس از مدتی ضارب خود را مورد عطوفت اسلامی قرار داد و بخشید.

 

مجاهد «بینا»، «بیداردل» و «بصیر»

 

شیخ فضل‌الله نسبت به بقیه شخصیتهای مذهبی و روحانیون در جریان انقلاب مشروطه، آگاهی و وقوف عمیق‌تری نسبت به جریانهای روشنفکری و فراماسونری داشت. او عمق و باطن و ماهیت جریان روشنفکری سکولار و غربزده را به خوبی شناخته بود. جریان مشروطه برای اینان، محملی برای حذف و کنار گذاشتن اسلام بود و شیخ فضل‌الله در برابر این جریان، با همه وجود و توان خود، ایستادگی کرد. زمانی که روشنفکران سکولار با طرح مشروطه به حاکمیت قوانین عرفی رسیدند و مدعی بودند که باید عرف را حاکم کنند و شرع را کنار بگذارند، شیخ فضل‌الله مسئله را به‌خوبی درک کرده بود. واکنشهای او میزان حساسیت این مرد بزرگ را نشان می‌داد. شیخ چون تقابل روشنفکران سکولار را با شرع دیده بود، روی قانونی بودن شرع تأکید کرد. جدال شیخ با این روشنفکران، بحث انتخاب عرف و شرع را در آن زمان جدی نمود. مجموعه‌هایی که ماهیتاً شیخی یا بابی‌مذهب بودند مانند تقی‌زاده، هر چه زمان بگذرد فاصله آنان از دین بیشتر می‌شود و در این میان افرادی مانند پیرم‌خان ارمنی، به مراکز تصمیم‌گیری نزدیک می‌شوند و به تسهیل روند حاکم شدن قوانین عرف کمک می‌کنند. دکتر «احسان یار شاطر» گفته است: «بزرگ‌ترین امتیازی که شیخ فضل‌الله از روشنفکران سکولار گرفت، این بود که به روشنفکران قبولاند که مذهب رسمی ایران شیعه اثنی عشری باشد.» این سخن به این معناست که این امتیاز را شیخ فضل‌الله نوری از روشنفکران سکولار گرفت، درحالی‌که جریان روشنفکری به مذهب اثنی عشری اعتقادی نداشت و نمی‌خواست چنین امری را بپذیرد. در واقع ایستادگی شیخ فضل‌الله است که این مسئله را به نتیجه رساند. شیخ فضل‌الله روحیه ایستادگی برای شرع و اسلام را داشت و این ایستادگی با معرفت و شناخت دشمن نیز همراه بود.

 

سردار بر سرِ دار...

 

پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و سرنگونی حکومت استبداد محمدعلی شاه، به دلیل انحرافات زیادی که در میان آنان وجود داشت و دست های خارجی که آنها را هدایت می کرد، منزل شیخ فضل الله نوری را که از رهبران اصلی مشروطیت و از نخستین قیام کنندگان برای ایجاد عدل و برچیدن بساط ظلم بود، محاصره کردند. جالب این جاست که وقتی محاکمه او صورت می‌گرفت، در بیرون، مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند! این بخوبی نشان می دهد که این محاکمه تا چه حد، عادلانه و منصفانه و مبتنی بر آیین و تشریفات دادرسی بود!

ساعت، حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود. میدان توپخانه از جمعیت، موج می‌زد. نیروهای دولتی، مردم را کنار می‌زدند تا راه باز شود. هنگامی که می‌خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه خواندن نماز عصر را هم به او ندادند و محکوم را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظمیه رسید، رو به آسمان کرد و گفت: «افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد»... وقتی به پایه دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب 10 دقیقه برای مردم صحبت کرد:

«خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم، خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود! خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده‌اند این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم، بماند پیش پیغمبر خاتم، محمد بن عبدالله (ص)...» آن گاه عمامه را از سر برداشته و گفت: «از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.»

او با وجود ضعف و پیری و بیماری، آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کم نظیری بیان کرد و تنها ایمان و عشق به یک هدف مقدس است که موجب می شود شخصی اینچنین در مقابل مرگ و شهادت ایستادگی کند. در پای دار چنان شجاع بود که گویی دار از هیبت و عظمت او می‌لرزید. قبل از اینکه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطه خواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: «من دیشب پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.» و بعد از چند لحظه، طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پای وی عقب راندند و طناب را بالا کشیدند.

 

پای جنازه، کف زدند و شادی کردند!

 

دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم از جمله مهدی، پسر شیخ فضل الله، کف می‌زدند و شادی می‌کردند. در اثر تلاطم و طوفان، طناب دار پاره شد و جنازه بر روی زمین افتاد. پس از آن جنازه را به حیاط نظمیه انتقال دادند و در وسط حیاط بر روی یک نیمکت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی که نسبت به دین و روحانیت، کینه و عداوت داشتند به پیکر بیجان شیخ شهید نیز حمله کردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... حمله کردند به طوری که خونابه از جسد سرازیر شد. هر کس با هر چه در دست داشت به جنازه ضربه می زد؛ آنهایی هم که دستشان به جنازه نمی رسید، آب دهان می انداختند. شارژدافر سفارت عثمانی با لباس مشکی وارد شد و مقابل سر شیخ ایستاد و با عصای خود، چادر نماز را از روی جسد کنار زد و به زبان ترکی فحش داد و رفت. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری کردند و بعد از مدّتی، جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی کرده، پس از حدود هیجده ماه به همت و پایمردی مرحوم عضدالملک، ایلخانی قاجار و نایب السلطنه وقت، آن را به قم منتقل کردند و در یکی از اتاقهای صحن مطهر حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.

 

جرمش این بود که اسرار، هویدا می‌کرد!...

 

مرحوم «آیت الله علامه یحیی نوری» در داوری خود درخصوص شیخ شهید چنین گفته است: «سیاست‌بازان خارجی به کمک فرنگ‌رفته‌های ایرانی همچون تقی‌زاده در نظر داشتند «حاکمیت مشروطه منهای اسلام» را برپا کنند. مرحوم شیخ پیش‌بینیهایی در آن کتاب کرد که همگی بعدها تحقق یافت. درباره بینش و آگاهی سیاسی ایشان همین بس که او در میان تمام علما و عدالت‌خواهان، اولین کسی بود که با تیزبینی، جوهره غیردینی و سکولاریستیِ مشروطه وارداتی را شناخت و در برابر آن قد علم کرد. این نتییجه‌ای بود که برخی دیگر از علما و شخصیتها ــ حتی آنها که در مقطعی رویاروی شیخ فضل‌الله قرار گرفتند ــ سال‌ها بعد به آن رسیدند و با ناامیدی و سرخوردگی به انزوا کشیده شدند و حتی تعدادی از آنها نیز به‌دست خود قَتَلِه [قاتلان] شیخ، کشته شدند.»

به باور «دکتر یعقوب توکلی» پژوهشگر تاریخ معاصر: «چرا همه مستبدان در کمال آرامش در پستهای حساس باقی ماندند و فقط شیخ فضل‌الله باید اعدام می‌شد؟ چون شیخ فضل‌الله باطن این افراد را دیده و اعدام، مجازات فهمیدن واقعی جریانی بود که درصدد حذف اسلام بود. اگر این جریان فرصت پیدا می‌کرد، کاملاً در پی اسلام‌زدایی بود. خود اعدام شیخ فضل‌الله به این مسئله کمک کرد که مشروطه‌خواهان نتوانند چنان که باید و شاید، آرزوهای خود را اجرا کنند. واقعیت این است که بعدها آرام آرام آنچه در نظر داشتند اجرا کردند و به صورت قانون درآوردند. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که بعد از حذف شیخ فضل الله، جریان سکولار به‌شدت با اسلام و روحانیت جنگید و باطن خود را زمانی که به قدرت رسید، نشان داد؛ به این ترتیب پیش‌بینی شیخ فضل‌الله به واقعیت پیوست. شیخ فضل‌الله از ظهور جریانی خبر داد که به طور جدی درصدد حذف اسلام بودند. روشنفکران نمی‌توانند بگویند ما با اسلام مواجهه نداشتیم. حتی پیشگامان روشنفکران زمانی که مشروطه سرکوب می‌شد، برخلاف ادعای افرادی مانند تقی‌زاده و دهخدا، زودتر از همه به سفارت انگلستان رفتند! کسانی که ادعا داشتند ما باید ایستادگی و مقاومت کنیم، زودتر از بقیه فرار کردند. چگونه رفتن روشنفکران به سفارت انگلیس و تحت‌الحمایه آن کشور شدن اصلاً بد نبوده است، اما وقتی شیخ که با مشروطه‌خواهان معارض با اسلام مواجهه داشت، زمانی که با پادشاه ایران هماهنگ شد، کار درستی نکرده است؟ البته این، همان پادشاهی است که بعد از مشروطه او را با کمال احترام به خارج از کشور فرستادند و پول و امکانات در اختیار او قرار دادند. به دوستان پادشاه، سلطنت و نخست‌وزیری و مقام دادند، اما شیخ فضل‌الله نوری را اعدام کردند! در مواجهه روشنفکران با شیخ فضل‌الله، همکاری با محمدعلی‌شاه و استبداد، عامل اعدام او نیست، بلکه واقعیت به درک او از مشروطه‌خواهان ضد اسلام مربوط می‌شود که منتهی به مجازات سخت او شد. اگر شیخ فضل‌الله این حقیقت وجودی را نمی‌فهمید و حتی از استبداد هم دفاع می‌کرد، مشروطه‌خواهان با او مشکلی نداشتند. مهم‌ترین جرم شیخ فضل‌الله، فهم واقعیت بود. اگر او این واقعیت را نمی‌فهمید، مشکلی ایجاد نمی‌کرد.» آری، سردار مشروعه، قربانی و جانفدای بصیرت خود شد و صدالبته افشا و اعلام و تبیین آن برای همگان و نیز مقاومت تا پای جان در برابر این رویه انحرافی و در یک کلام:

گفت آن یار کزو گشت سرِ دار، بلند

جرمش این بود که اسرار، هویدا می‌کرد!...

 

 

مرثیه شیخ شهید، تعزیتی برای همه تاریخ...

 

اعدام شیخ شهید، نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت از مسیر اصیل و اولیه خود منحرف شده و روی به راهی دیگر نهاده است. کم کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست و اجرای نیات و نقشه های استعماری در داخل، فراهم شد. آیات عظام نایینی، آخوند خراسانی، طباطبایی، بهبهانی و طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضل الله متأثر شدند و دریافتند که واقعیتهای تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است. پس از شهادت شیخ با شهادت شیخ فضل الله مراجع نجف به این قطعیت رسیدند که مشروطه از مسیر خود منحرف شده است، از آن تبرّی جستند. تا آن جا که بزرگ ترین مرجع تقلید عصر، آیت الله آخوند خراسانی، تصمیم گرفت شخصاً به تهران بیاید و از نزدیک مشروطه خواهان را ببیند تا در صورت علم به این که بیگانه پرست‌ها نهضت مشروطه را قبضه و مصادره کرده‌اند، طی فتوایی آن را به کلی تحریم کند، اما قبل از حرکت، در دهم ذیحجه 1329 یعنی 16 ماه پس از دار زدن شیخ فضل الله، شبانه او را در همان نجف اشرف به طرز مرموزی مسموم کردند.  پس از مدتی در 24 تیر 1289 شمسی حدود یک سال پس از شهادت شیخ، یکی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی که شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی که در مجلس به تصویب می‌رسید و مبارزه برای جلوگیری از رشد فرهنگ غربی و استعماری در منزلش، به شهادت رساندند و سید محمد طباطبایی را نیز تهدید به مرگ کرده و از گردونه خارج ساختند. رجال غربزده و وابسته، موفق شدند دستاوردهای مجاهدتها و فداکاریهای  دلیرانه و دوران‌ساز مردم و مبارزان راستین مشروطه را که هدفی جز استقلال و اعتلای ایران و قطع ید استبداد و استعمار نداشتند، به یغما ببرند و مانع از به ثمر رسیدن آن شوند. مرثیه مقتل شیخ شهید مشروعه، تعزیتی بود برای همه تاریخ و نقطه پایانی برای امیدها و آرزوهای این مردم و سرآغازی برای معرکه گیری و میدانداری عناصر منحط وابسته به بیگانه و غربزدگان دین ستیز و وطن فروشان وازده بود که زیر لوای مشروطیت و پارلمانتاریسم و دموکراسی و حقفوق مردم و حاکمیت ملی، زمینه ساز تضعیف و تخریب نهادها و بنیادهای برآمده از مشروطیت و بحران و بی ثباتی فضای سیاسی و نهایتا سرخوردگی عمومی از مشروطه و حرکت به سمت حاکمیت استبدادی رضاخانی برای 20 سال و برباد رفتن همه ثمرات و دستاوردهای جنبش و خیزش مشروطه‌خواهی شدند و فصلی تاریک را در تاریخ این قرن، رقم زدند.   

 پایان/محسن فرزاد


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه