از سومار تا امروز؛ روایت جانبازی که با پای مجروح همچنان ایستاد
قهرمان جعفری، جانباز ۲۵ درصد در گفتگو با نوید شاهد استان مرکزی، به بازگو کردن تجربههای خود از حضور در جبهههای دفاع مقدس میپردازد. او از جمله جوانانی بود که در روزهای پر التهاب دهه شصت، به ندای دفاع از میهن لبیک گفت. او که از روستاهای اراک اعزام شده بود، در سال ۱۳۶۳ پس از گذراندن دوره آموزشی در کرمان، راهی جبهههای جنوب شد. حضور در اهواز و منطقه دارخوین نخستین تجربههای جدی او در میدان جنگ بود؛ جایی که هر روز با صدای توپ و خمپاره آغاز میشد و با اضطراب حملههای دشمن به پایان میرسید. انتقال به گردان قدس و سپس اعزام به منطقه سومار، زندگی او را برای همیشه تغییر داد.
حضور در سومار و سختیهای نگهبانی
منطقه سومار با موقعیت خاص جغرافیایی و نزدیکی به شهر مندلی عراق، یکی از نقاط حساس جبهه بود. قهرمان جعفری روزها و شبهای بسیاری را در سنگرهای حفرشده در دل کوهها و کنار رودخانهها گذراند. شرایط سخت نگهبانی در این منطقه با سرمای شبانه، رطوبت سنگرها و زیر نظر بودن مداوم دشمن، طاقتفرسا بود. او با یادآوری آن روزها میگوید که مسیرهای نگهبانی را از میان جعبههای مهمات و سنگرهای نمناک میگذراندهاند؛ جایی که هر لحظه احتمال اصابت خمپاره و گلوله وجود داشت.
مجروحیت و آغاز رنج درمان
در یکی از همین شبها، هنگام تعویض پست نگهبانی، دشمن منطقه را زیر آتش گرفت. قهرمان جعفری برای در امان ماندن خود را به کنار تپهای کشاند، اما خمپارهای در نزدیکیاش فرود آمد و شدت انفجار باعث شکستگی لگن او شد. از همان لحظه فصل تازهای از زندگیاش آغاز گردید؛ فصلی پر از درد، جراحیهای نیمهتمام و سالها رفتوآمد در بیمارستانها. ابتدا به بیمارستان صحرایی ۵۲۸ کرمانشاه منتقل شد، سپس به بیمارستانهای کرمانشاه، ولیعصر اراک و بعد هم تهران و مشهد اعزام گردید. اما به دلیل کمبود امکانات و شرایط جنگی، درمانها کامل انجام نشد و در نهایت پای او کوتاه شد.
خاطرات تلخ جنگ
جعفری در روایتهایش بیشتر از تلخیها سخن میگوید تا شیرینیها. از شهادت همرزمان و انفجارهایی که هر روز در مقابل چشمانش رخ میداد تا لحظهای که خمپاره شصت دشمن میان گروهی از نیروهای آرپیجیزن منفجر شد و دوستانش را پرپر کرد. او میگوید که در جنگ هیچ خاطره خوشی باقی نمانده، جز روز آزادی خرمشهر که در اراک شاهد شادی بیپایان مردم بود. آن روز برای او نمادی از پیروزی و امید بود، اما در جبهه بیشتر لحظات با غم و داغ همراه میشد.
ادامه خدمت با وجود مجروحیت
با وجود شکستگی لگن و پای کوتاهشده، او همچنان در خدمت باقی ماند و به لشکر ۷۷ مشهد منتقل شد. فرماندهان ابتدا باور نمیکردند که او با آن وضعیت هنوز توان ادامه خدمت دارد، اما جعفری با ارادهای راسخ نشان داد که حاضر است تا پایان مأموریت در کنار دیگر نیروها بماند. حتی مدتی در واحد توپخانه و بخشهای پشتیبانی خدمت کرد و وظایفش را به انجام رساند.
زندگی پس از جنگ
پس از پایان خدمت، قهرمان جعفری به زندگی عادی بازگشت و برای گذران معیشت به کار رانندگی روی آورد. سالهاست که با سختیهای جسمی ناشی از جراحت و مشکلات معیشتی دستوپنجه نرم میکند. او از کمتوجهی به وضعیت جانبازان گلایه دارد و معتقد است بنیاد شهید و سایر نهادها نتوانستهاند آنطور که باید و شاید از ایثارگران حمایت کنند. با وجود این، جعفری همچنان با تلاش شخصی و شغل آزاد زندگی را پیش میبرد.
نگاه به آینده
او جنگ را سراسر تلخی میداند و میگوید: «امیدوارم هیچ نسلی طعم جنگ را نچشد.» به اعتقاد او، در شرایط امروز اگر جنگی رخ دهد، بسیاری از جوانان به دلیل تجربه تلخ جانبازان و بیمهری نسبت به خانواده شهدا، حاضر نخواهند شد همان مسیر را بروند. جعفری باور دارد که جنگ حتی با وجود تکنولوژی پیشرفته هم چیزی جز ویرانی و داغ به همراه ندارد.
جمعبندی
قهرمان جعفری امروز پس از سالها، هنوز با عوارض جراحت و خاطرات تلخ جنگ زندگی میکند. او در کنار همه رنجها، همچنان با صبوری و سختکوشی مسیر زندگیاش را ادامه داده است. روایت او یادآور این حقیقت است که دفاع از وطن هزینهای سنگین داشته و دارد؛ هزینهای که جانبازان، با جسم و جان خویش پرداختهاند.
برای شنیدن صوت کامل مصاحبه کلیک کنید.