وصيتنامه ای از جنس معرفت از شهيد سيد مصطفي اسماعيل زاده كاشاني
نوید شاهد لرستان:وصيت نامه شهيد سيد مصطفي اسماعيل زاده كاشاني
الدنيا سجن المومن و جنت الكافر
نخست به يگانگي خدا و بعثت انبيا به ويژه رسول معظم اسلام آن وجود مقدس كه نورش مقدم بر جهان و جهانيان آفريده شده و امامت عظام و غيبت ولي ا..اعظم آن جان جهان و يوسف زهرا در پس پرده اقرار و اذعان مي نمايم و معاد آن بازگشت انسان ها و احضار به محضر پروردگار را جهت اقامه عدل تصديق مي كنم و عدالت خداوند را به عنوان اصلي لازمه ديگر اصول معترفم .
نهال يكتاپرستي از آغاز با خون آبياري شده است و برومندي بزرگ سرافراز اسلام تاكنون خون بيشتري طلبيده است .ظالمان تاريخ با خون ارتزاق معاش نموده اند و جهانخواران قرن 20 بيش از آنها خون خورده است.فرزنداني كه در مكتب بزرگ آموزگار شهادت حسين تعليم ديده اند لياقت و كارداني خود را به اثبات رسانيده اند.در حالي كه كالبدشان بر روي زمين افتاده روح مقدسشان در اعلي عليين به پرواز بر گرد بيت معمور مشغول است.نداي هل من ناصر ينصرني حسين كه از آموزگاران ياري طلبيده هنوز پرده گوش را مي نوايند.ياوران راستين حسين كمر همت را محكم بربستند جمعي روي در نقاب خاك با جاني پاك در كشيدند و حجاب تن بردريدند و بر شيفتگان جهان پست خنديدند گروهي نيزدر اسارت دشمن زبون هر لحظه بر ايمان و آرمان خويش شهادت مي دهند برخي عضوي يا اعضايي را در طبق اخلاص نهاده و تقديم جانانه نموده .
عزيزترين گلهاي خانواده هايي ذرات وجوديشان به جهان مخلوق خداوندي پيوسته و جاناني نيز اثري از آنان به دست نيامده است.ديگر چه جاي درنگ است؟ مگر هدف از زيستن چيست؟ تا چند سال ديگر مي توان زيست؟ و تا آن زمان جز افزوني بر معصيت و انباشتن اينان شرمساري و خجلت چيزي همراهي ما خواهد كرد؟ براستي تا چه زماني مي توان شاهد پرپر شدن گلهاي بستان اسلام بود و ماندن را با همه زبوني تحمل كرد؟ مگر حسين به ما نياموخته است كه يا زندگي شرافتمندانه و به دور از ننگ و يا مرگي آزادانه حتي با انجام جنگ؟
ممكن است اين مطالب تسلسل نطقي نداشته باشد اما هر چه هست تاثرات و تالمات روحي در حالاتي استثنائي و نادر است كه معترفم تاكنون كمتر به سراغ من آمده است.حتي مي گويم يك بار خواندن آن را ديگر تاب و توان ندارم .
لحظاتي قبل مراسم توديع يك گروهان از برگزيدگان و آزادگان را انجام داديم و چه شكوهمند است لحظه وداع و چه دردمند است اين نگاه مگر نه اين است كه انسان با عواطفش و احساساتش زنده است؟ پس چگونه مي توان رفتن به قربانگاه عزيزان را مشاهده كرد و نگريست حتي اگر اشك جاري نشود .
خون در روح انسان به جوشش مي آيد و به كالبد اجتماع سرايت مي كند نمي دانم.اين مقال را تا كجا حال اجازت دهد اما مصمم هستم هر آنچه در اين آيات جليل و لحظات استثنايي از صحيفه ذهن بر زبان قلم جاري مي شود بر اين اوراق نگاشته شود تا ديگر سندي بر مظلوميت مظلومان تاريخ باشد.زيرا در اين اوقات كمتر مي توان از مسائل ديني و مطالب مادي سخن گفت آنهم براي من كه حتي اگر اجباراً توفيق يافتم در مسير زندگي كمتر به قد وابستگي و تعلقات چنگ زده ام .
نمي دانم چگونه به اين راه سوق يافتم اما به هنگام سربازي در دوران انقلاب و به خصوص پس از آن عنصري ذهنم را به خود مشغول داشته بود و به اميد رسيده به والا هدفي مشعوف بوده ام .
همواره از زيستن و اينگونه بي حاصلي زيستن رنج برده ام و در دل گريسته ام آري دنيا زندان مومن است و با پس زدن آن پرنده روح انسان بال و پري مي گشايد و آزادانه عروج مي كند و استنشاقي و تنفس در فضايي كه ديگر جرم و آلودگي ندارد و جولاي در ميداني كه ديگر از ستم و بيدادگر و بيداد و ستمگر نشاني نيست، مي كند .
بزرگان آموخته اند كه براي مرد مرگ در بستر ننگ است و زنهار به مردمي كه نه براي خوردني و پوشيدني و علائق دنيوي به منظور دست يافتن به هدفي الهي و جاوداني باشد.آيا آموزگاران ما نفرموده اند كه :
ان كان دن محمد لم يستقم الا بقتلي سيوف خذيني
گر جز به كشتنم نشود دين حق بلند
اي شمشيرها بياييد بر مغز من فرود
پس ديگر جاي درنگ نيست اينك استمرار راه امام و انتقام خون شهيدان به نثار خون در رودخانه مواج خونها نيازمند است .
مطلب بر حوصله وقت مي چربد و ترسم از آن است كه مقدمات مانع از نگارش مطالب اصلي گردد و فرصت فوت شود.نخستين روي سخنم با تنها كسانم و عزيزترين وابستگانم پس از خدا با خانواده ام با گروهي اندك كه بيشترين آلام دنيوي را متحمل شده اند.ابتدا بر گونه هاي مادر گرامي ام بوسه مي زنم و از او حلاليت مي خواهم كه او وجودش مايه اصلي وجودم است و پيوسته با رقت قلبي و ترحم عاري از توصيف وجودش را و هستي اش را وقف من نموده است و قلم در اين بيان كميتش لنگ است.پس از آن قلبم جز به وداع با خواهر عزيزم گواهي نمي دهد.حلاليت طلبيدن از آن يگانه خواهر ضرورتش كمتر از مادر نيست .
ديگر از آن خانواده بس محقر جز پدر و برادر بزرگوارم كسي نيست كه مرا حلال نمايد و اين وداع را تحمل كند . پدري كه حيات او از تحمل رنجش خبر ميدهد و برادري كه همواره راهنمايم در زندگي بوده است .
تا جايي كه ذهنم ياري مي كند به كسي بدهكار نيستم و از برخي دوستان طلبكارم كه خود دانند چيزي از تعلقات دنيوي به جز وجوهي اندك و كتبي محدود ندارم تنها وصيتم اين است كه حداقل به ميزان 5 سال نماز و روزه برايم به جا آورده شود تا در صورت قصور قبلي جبران مافات شود.
از تمام دوستان دانشگاهي و فرهنگي، همسايگان ،اقوام ، آشنايان و هر آن كس كه به نحوي حقي بر گردنم دارد و لوحه آشنايي محض باشد.بدين وسيله پوزش طلبيده،خداحافظي مي نمايم.به خصوص چنانچه زمانه فرصت خداحافظي قبلي نداده باشد.
بار ديگر:مادرم آن كه ذكر نامش قلبم را تكان مي دهد پوزش مي طلبم.اگر قبلاً مطلب را فاش نكردم راستش خود نيز كاملاً مطلع بر آن نبودم و البته عشق آمدني بود نه آموختني ديگر زمان درس مدرسه اي گذشته است و آن چه را كه بزرگان در كتاب و كتابخانه و اجتماع و در بين مردم نيافته اند در اينجا بايستي جستجو نمود زيرا كه:بشوي اوراق اگر همدرس مايي
كه حرف عشق در دفتر نباشد.
كه حرف عشق در دفتر نباشد
مادر عزيزتر از جان، جاي هيچگونه نگراني نيست و دير يا زود همگي بايستي آماده رفتن شويم و روزي در درگاه خداوند حضور يابيم چنانچه توفيق الهي رفيق راهم شد همچنان كه خداوند وعده فرموده و تخلفي در آن نيست كفاره اي براي گناهانم و افتخاري براي تو به عنوان يك مادر قهرمان و زجر كشيده و مقاوم است .
من در مقامي نيستم كه كسي را از گريه منع كنم يا مطلبي ديگر بگويم.زيرا عواطف رقيق انساني نشانه اي جز شك ندارند و گريه خود زباني بين المللي است و شعاريست كه شهادت بر مظلوميت انسان هايي مي دهد كه از دنيا بهره اي و نصيبي جز حرمان نداشته اند اما تقاضاي عاجزانه ام اين است كه ندبه و زاري در كار نباشد.زيرا منع شرعي و عقلي دارد.انسانها در مقابل نسيم تقديبر چاره اي جز خميدگي ندارند و هر زمان مرگ كسي فرا رسيد ديگري را ياراي جلوگيري از آن نيست و به قول همسفري شهادت مرگ را جلو نمي اندازد و تا زماني كه ابتدا و انتهاي وجودمان خدا باشد و از سوي خدا بياييم و به نزد آن برگرديم بنابراين اندوه و زاري بر مرگ دليلي ندارد و صحتش را منطقي تاييد نمي كند .و تو خواهرم اسوه ات زينب است آن اسطوره مقاومت و دليري.تو نيز با استمداد ايمان در برابر اين ضربت ايستادگي تواني نمود.و پدرم تو نيز زندگيت گواه بر تحمل است و برادر ارجمند وقار تو نيز حاكي از تاب و تاوان است .
ادامه مطلب بيش از اين از حوصله وقت خارج است.در خاتمه ضمن شهادت مجدد به اصولي كه آرمان آرمان شهدايمان را تشكيل مي دهد و درود و سلام بر روان پاك انبيا و شهدا و صالحين و تقديم سلام به آن امام غائب از نظر چنانچه از اين عاصي قبول فرمايد و براي لحظههاي جمال منورش را رونق افزاي وجودم فرمايد .
و با سلام و درود مجدد به خانواده عزيز و پوزش مجدد همگي شما را به خداي متعال مي سپارم .
انا لله و انا اليه راجعون
يكشنبه ساعت چهار و سي و هشت دقيقه بعدازظهر 65/2/28
مصطفي اسماعيل زاده
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان