يکشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۵
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید غلامرضا تهرانی فرزند حسین در سال 1339 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 29/7/59 در جبهه آبادان در جاده تصادف کرده و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

بسمه تعالی

او متین، آرام، باوقار، مودّب و محبوب امّا جوشان و خروشان بود. و بسان ابری ملایم و سنگین امّا پرطراوت که بگاه نیاز غرّان و خروشان دشت تفتیده را از برکت وجود خود زنده و سیراب میکند او نیز همانگونه که شایسته هر فرد مؤمن و معتقد است در عین متانت و آرامی با بیانی شیوا هر شنونده­ای را مجذوب خود می­نمود.

 چشمان حق بینش جذبۀ خاصّی داشت همزمان با تلاوت شیرین قرآنش با او آشنا شدم. چه نشاط انگیز است این وحی الهی بخصوص هنگامیکه با آوای مخصوصش حقّ آنرا ادا می­نمود. هر صبحگاهان با تلاوت آیاتی از قرآن به مرجان روح مرده و منجمدمان امّید زندگی میدمید، حضور او در مسجد این سنگر مبارزه همیشه تاریخ نشانگر ایمان او بود. و به هنگام بزرگداشت ایّامی از یوم الله با ترتیب دادن و شرکت در اجرای نمایشنامه­ای به عظمت و جلال و بزرگی آن می­افزود و در انجمن اسلامی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامیان کراراً و کراراً اسم آنرا شنیده و نقش مثبت آن در سازندگی برای مشخص می­باشد وی فعالانه شرکت می­جست. راستی که حضور او در جلسات انجمن چه جذبۀ خاصّی داشت.

برخورد او با انسان، آنچنان ملایم و پرطراوت بود که نظیر آن را در دیگران کم دیده­ام. بسان جوشش چشمه­ای از درون کوهسار بهنگام جنگ و روبرو شدن با کفّار بعثی عراق یعنی در نبرد حقّ علیه باطل و بقول اماممان که او شیفته­اش بود در جنگ اسلام و کفر. در زمانی که اغلب چهره­های مزوّر را نشان داد و کسانیکه به ظاهر به ایمان و اخلاص می­نمودند و در باطن آن نبودند. بر همگان مشخص گردید. الحقّ که خوب درخشید. هرگاه که او را میدیدم بارقه­ای از ایمان و اخلاص در وجودش بود. در اغلب جبهه­ها داوطلبانه شرکت می­جست و تقاضای شرکت می­نمود و اکثراً شاهد بودم که در رفتن به جبهه­ها گوی سبقت را از دیگران می­ربود. چندین بار در شهر شهیدپرور خونین شهر، این کربلای زمانمان در جبهه نبرد حقّ علیه باطل شرکت جُست و چه شیرین در بازگشت ما وقع را بیان می­نمود.

از موقعیکه به خرّمشهر رفته بود و ماشینش خراب شده و بعد از رها کردن ماشین همراه با برادران سپاهی و کمک آنها رفته بود سخن می­راند چقدر اعجاب انگیز و شیرین، همیشه از امّید و پیروزی صحبت می­نمود و او و یکی دو نفر دیگر بودند و بگاه سختی و مشکلات تنها و تنها با آنها بود که می­شد مشکلات را در میان گذاشت چون او متعهّد بود و مومن بود و متین بود و آرام. مودّب بود و محجوب، و جوشان و خروشان. تا اینکه در صبحگاه عید قربان یکی از همرزمانش در حالیکه قطرات اشک در چشمش پنهان شده بود به من که گویی محرم راز اویم مراجعه کرد و گفت که او تصادف کرده است (شب قبل) و به بیمارستانش برده­اند و به اتّفاق آن برادر همرزم نگران و هراسان به بیمارستان تلفن زدم و حال وی را جویا شدم که ناگهان در کمال ناباوری گفتند که او نیز ... که او (مرحوم شهید تهرانی سعید) نیز شهید شد و به مصداق یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّک راضیه مرضیّه. بلقاء الله پیوست یادش گرامی باد. در سوگش بی­صبرانه و بی­اختیار گریستم و از خداوند طلب آمرزش و مغفرت و توفیق ادامه راه او را نمودم. روحش شاد.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده