خاطرات چند سطری شهدا
خاطرات شهدای لرستان
آخرین بار
نوید شاهد لرستان:آخرین بار دوچرخه خود را فروخت و با وجه آن شیرینی خریده بود. وقتی روستا آمدبه مادرش گفت:این شیرینی را به خاطرتولد برادرم بین همسایه ها تقسیم کنیدو بعد ادامه داد:من سفری در پیش دارم.گفتم:به کجا؟گفت:به فرمان امام سفر جبهه در پیش دارم و رفت و مفقودالاثر شد.
طلبه شهید سیدمحمد موسوی
راوی:خانواده شهید-ازنا
کمک به یک خانم
عبدالوهاب از پنجره ی کلاس مدرسه روستا بیرون را نگاه می کردند متوجه شده که در یکی از خانه های اهل روستا رفت و آمد های زیادی صورت می گیرد. وقتی جریان را می پرسد،می گویند خانمی در حال وضع حمل است. همسر آن مرد از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیست ونگران است.عبدالوهاب با پای پیاده خود را به منزلشان در شهر می رساند و از خانه مقداری نبات و لباس نوزاد تهیه می کند و در کیفش گذاشته دوباره دوان دوان حرکت میکند.عبدالوهاب آن ها را به آن مرد می دهد. او با دیدن لباس ها خوشحال و خندان می شود.
طلبه شهید عبدالوهاب فتح الهی
راوی:برادر شهید-الشتر
پیکر برادر
هنگامی که از شهید شدن برادرش عبدالرحمان مطلع شدند دوستان از او میخواهند همراخ عده ای برای آوردن پیکر شهید بروند.ایشان اظهار می دارد عبدالرحمان به هدف خود رسید و در حال حاضر ما به نیروهای سالم و زنده بیشتر نیاز داریم بنابراین حاضر نیستیم جان عده ای را به خطر بیندازم.
طلبه شهید عبدالوهاب فتح الهی
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان و کتاب خاطرات چند سطری شهدا حجت الاسلام تیموری