آري اگر چه نقدي رفت ولي خدا هست
خاطرات یکی از عملیاتهای جنگ تحمیلی با فرماندهی سردار شهيد شاه مراد نقدي
به نقل از همرزم شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
نوید شاهد لرستان:نيمه شب اولين روز فروردين 1361 بود.سكو ت عجيبي در دشت عباس و كوه هاي پيرامونش حكم فرما بود.به
نظر نمي رسيد كه تا ساعاتي ديگر بزرگترين عمليات جنگي ده هاي اخير ثبت خواهد شد صداي ممتد جيرجيرك ها تنها صدايي بود كه گوش هاي
شنواي لشكر اسلام را به خود مشغول مي كرد.در دور دست ها كه گاهي نوري شبيه رعد و برق
ولي بي صدا حكايت از شليك توپخانه در ديگر خطوط جبهه را مي داد
همه منتظر شنيدن رمز عمليات و فرمان فرماندهي كل قوا خميني كبير
از زبان سردار سرافراز لرستاني شهيد شاه مراد نقدي بوديم.ساعات گذشته را رزمندگان گردان
139 با آواي دلنشين شهيد خوئيني ها به راز و نياز با معبود بي همتا گذرانده و در ابن
لحظات چنان احساس سبكبالي به تك تك دلاوران ايران زمين دست داده بود كه با سكوت خود قادرند مستحكم ترين دژهاي متجاوزين را فرو بريزند.لحظات
عرفاني و در اين حالات انسان براي رسيدن به
هدف براحتي جان را به جان آفرين تسليم مي كند.نور كم رنگي كه از كنار رفتن پرده چادر
فرماندهي منتشر شد انتظار را به سر آورد.
از خيمه فرماندهي سروي لرستاني با خصوصيات سرداران ايران زمين
و مريد مولا اميرالمومنين بيرون آمد.او سردار عزيزمان نقدي تكيه گاه و اعتماد به نفس گردان بود.سردار رشيد اسلام در حالي كه به بچه ها
نزديك مي شد با علامت دو دست گردان را به گردهمائي دعوت مي كرد.امرش به گوش جان خريده
شد و به زودي اجرا.همه منتظر شنيدن كلام گرمش بودند صدايش رسا بود و به آرامي گفت:همرزمان
توجه كنيد تا زودتر پراكنده شويم سكوت مطلق نشان فرمانبرداري گردان بود ادامه داد تا
ساعاتي ديگر درسي ماندگار به تجاوزگران به ايران و كوفيان علي (ع)ستيز و طايفه بعثي
مزدور خواهيم داد.
سردارمان اضافه كرد عزيزان سرباز چنانچه در بين شما كسي هست
كه كسالت و خداي ناكرده گرفتاري دارد فقط به سرگروهبان واحدش مراجعه و با ايشان همكاري
كند.سوالي هست
-همه سکوت کردند.
پس گفت خداوند با جهادگران است پاينده ايران برقرار پرچم سه
رنگ جمهوري اسلامي وصال رهبرمان به مهدي صاحب الزمان .صلوات
روي برگردان كه اشك در چشم گردان حلقه زده بود مگر مي شد سرداري
به اين عزيزي را تنها گذاشت آرزوي گردان بود كه او نقدي بماند و از همين چادر فرماندهي
عمليات را هدايت كند
شنيده بودم چند ماه قبل از پيوستن من به گردان 131 در پپاوه
نوسود يعني پاييز سال 59 در عملياتي براي باز پس گرفتن قله دوآب مشرف بر جاده پاوه
در ابتداي شب سه گلوله به دست سردار اصابت و دلاور لرستاني براي اين كه افراد گروهش
متوجه نشوند او مجروح است شخصاً بالاي بازوي خود را بسته و به پيكار ادامه مي دهد
در آن شب سردار نقدي و يارانش چنان طوفاني به پا مي كنند كه
خاكستر مزدوران وطن فروش را به پشت مزرعه هاي نوسود مي فرستند.با طلوع خورشيد كوه دوآب
در زير گام هاي سرفرازان وطن نفسي تازه كشيده و تازه همرزمان سردار نقدي متوجه مي شوند
كه او مجروح شده است.
اواسط تابستان همان سال 59 به دامنه هاي كوه هاي هميشه ايراني
اورامانات رفتم با تك تك ياران همرزم نقدي به گفت و گو نشسته و از شنيدن رشادتهايش
به خود مي باليدم كه ايرانيم و در آرزوي ديدار شاه مراد نقدي لحظه شماري مي كردم تا
اينكه در اواسط سال 60 با شنيدن اينكه سردار به گردان پيوسته به وجود آمدم.سردار نقدي
با ارتقاء به درجه سرگردي به فرماندهي گردان 139 درآمده و من به يكي از بزرگترين آرزوهايم
رسيدم
آري او نقدي است سرداري ايراني از خطه لرستان و برازنده چنين تعريفاتي به ارتفاعات
دشت عباس باز مي گرديم و ساعت 2 بامداد گرداني از دلاوران بسيجي به ما پيوست
به ستون يك، فاصله از جلو يك متر تجهيزات را محكم كنيد .صداي
اضافي نباشد جملاتي بود كه فرماندهان در طول ستون منظم دو گردان بسيجي و ارتش تكرار
مي كردند.من راننده يكي از 5 جيپ حامل 106 مي بايستي يك ساعت قبل از روشن شدن هوا حركت
كرده باشم و به گردان بپيوندم
ساعت 4 بامداد بود آماده حركت كه متوجه شدم گردان ها در حال
بازگشت هستند و جويا شديم كه فهميديم كه در تمامي خطوط عمليات چنين شده است.پس از عمليات
9 روزه پيروزمندانه فتح المبين در گردهمائي گردان فرماندهان نيروي زميني سپاه و ارتش
خواستار استخاره توسط فرماندهي كل قوا حضرت امام خميني شدند و جواب پروردگار به حركت
در اين شب نبوده.و فردا شب وقت مناسب پس از اسير شدن اولين اسراي بعثي مشخص شد كه متجاوزين
عراقي شب اول را آماده باش صد در صد بوده و در انتظار قواي اسلام و حتي شب دوم نيز
در آماده باش ولي شب دوم به گمان اشتباه بودن خبر احتمالاً ستون 5 و خستگي شما در پشت
خط 1و 2 در توپخانه ما بودند و اين نيست به جز ياري پروردگار شهيدان و از اعجاز هاي
جنگ تحميلي.
شب دوم به همان ترتيب گردان حركت كرد.ساعت 5 بامداد بود 5 خودرو
حامل 106 و من راننده سومين خودرو تاريكي مطلق و سكوت شب باعث شده بود كه با سرعتي
كمتر از 10 كيلومتر در ساعت حركت كنيم.از اولين نشانه كه تك درختي بود گذشتيم.كه صداي
انفجار شديدي در جلو سكوت دشت را شكست اولين
خودرو با همين ضد تانك برخورد صداي بعدي صداهاي تكه تكه هاي شهداي حادثه بود كه با
ماسه هاي دشت برخورد مي كرد با همه تلاشي كه كرديم حتي يك تن از شهدا را به طور سالم
پيدا نكرديم.
با بي سيم كسب تكليف كرديم و تا آمدن 8 تانك لشكر 92 ارتش جان
بر كف به جا مانديم .
پس از عبور تانك ها به دنبالشان حركت كرديم.آسمان دشت زيباي
عباس نوري از خورشيد جان افروز گرفت و گياهان آغشته به خون شهدا از زمين سر برآوردند
و جلوه زيباتري به خاك وطن دادند.
تا رسيدن به امامزاده عباس 2 تانك ديگر با مين برخورد كرد و
پس از پاره شدن شني به كنار رفت . گنبد مينايي امامزاده زيبايي دشت را كامل تر كرده
بود كه صداي شليك تانك هاي مزدور موجب پخش شدن تانك ها و 106 نيروي اسلام شد.پس از
2 ساعت درگيري بين حدود 50 تانك عراقي و فقط 6 تانك ايراني و 4 جيپ 106 و البته تعدادي از جان بركفان دلاور آرپيچي زن بسيجي بود
كه تانك هاي عراقي رو به عراق و تنگه ابوغريب بازگشت به عراق را به ماندن ترجيح دادند.در
اين نبرد دلاورانه بيش از نيمي از تانك هاي دشمن را منهدم و 4 تانك و 2 خودرو را از
آنها به غنيمت گرفتيم.
توسط بي سيم چي مطلع شديم كه سردار نقدي دل ها موفق به انهدام
بيش از 90 درصد توپخانه عراقي ها شده است و به همين دليل ازدحام صدها تانك عراقي مجبور
به موضع گيري در دامنه تپه ها و كناره دشت شده و درآن جا به دفاع قهرمانانه ادامه مي
دهد
طبق دستور از سمت راست امامزاده با تنها دو خودرو 106 عازم گردان
شديم.كه با ديواره اي از آهن مسلح روبرو و از كناره دشت تا تك درخت بازگشتيم درآن جا
متوجه شديم
كه شب گذشته از پيش روي 700 مزدور عراقي گذشته ايم.در كنار تك
درخت ي نبرد بين نيروهاي بسيجي با اين بزدلان عراقي ادامه داشت
داشتيم كه به دژبان 3 نفره تيپ امام حسين برخورديم
با راهنمايي برادران دژبان شب را در آنجا مانديم و صبح پس از
اقامه نماز از آنجا حركت كرديم. پس از گذشت از سيم هاي خار دار و چند ساختمان متوجه
جاده شديم
.
به آنجا كه نزديك شديم آثار درگيري شب گذشته وحشتناك بود.از
دلاوران تيپ امام حسين خبري نبود زيرا ده ها كيلومتر جلوتر در حال پيشروي بودند.صحنه
هاي به جا مانده از اين اتفاق از بي نظيرترين اتفاقات بود شنيده بوديم از كشته ها پشته
درست شده بود اما نديده بوديم و بين شنيدن و خواندن و ديدن راهي است به وسعت تاريخ.به
اين از خدا بيخبران خدا زده حتي فرصت نداده بودند كه لباس بپوشند.از كنار تپه هاي گوشتي
مايل به سفيد كه پوشيده ترين آن ها ملبس به زير پيراهني ركابي بود گذشتيم
اينان تا شب قبل از عمليات فتح المبين در فكر و خيال تكميل كردن
تجاوز خود بودند ولي شب بعد دچار شيران سرافراز بسيجي شده تا درسي باشد براي تجاوز
و استعمار
به آمبولانسي برخورده كه از خاكريز گردان 139 باز مي گشت و به
راهنمايي برادران راننده آمبولانس 8 كيلومتر مانده را به اين صورت رفتيم كه قبل از
ديدن خاكريز گردان دچار صد ها گلوله مستقيم و غير مستقيم شديم.با فشار پاي راست به
پدال و مار پيچ رفتن و بالا و پايين رفتن خودرو كه حكايت از تكه تكه شدن آسفالت داشت
زماني پدال گاز را رها كردم كه بدنه بلند خاكريز در 50 متري من بود و همزمان با ترمز
به بدنه خاكريز برخورد كردم.
تعداد زيادي از دلاوران گردان شهيد و يا مجروح شدند.سردار نقدي
عزيز را ديدم كه گرداگرد سرش پانسمان بود پرسيدند و گفتند روز گذشته تركش به سرش اصابت
كرده و پس از انتقال به بيمارستان صحرايي پس از دو ساعت باز گشته.سردار رشيد اسلام
شاه مراد نقدي طي روزها و شبهاي عملياتي هرگز چشم به هم نگذاشت تا با چشماني باز به
معبودش بشتابد
سردار بي تاب بود.طاقت ديدن پرپر شدن گل هايش را نداشت و در
صدد راهي براي امنيت گردان بود و اجازه يورش
به تپه هاي 202 از طرفي به سبب حملات تيپ امام حسين از راست و لشكر 77 خراسان
از چپ يعني شورش عراقي ها در حال قيچي بودند و نيروهاي مركزي جبهه 100 كيلومتري مي بايستي ضمن نابودي ادوات دشمن موجب سرگرمي آنان
تا قطع بازگشت عراقي ها شوند . تاريخ تكرار مي شد
اين بار سردار بود كه همانند سردار رشيد اسماعيل صفوي اين در تپه ها ي 202 و آن در چالدران صداي توپخانه اين
عراقي ها و آن ترك عثماني را به سكوت نشاند
ساعت حدود 3 بعدازظهر روز پنجم بود سردار نقدي با تجهيزات كامل
و همانند هميشه رشيدي كم نظير و با صداي رسا سروان نيازي عظيم پوران، بي سيم چي سوار
بر تويوتا قرمزرنگ با سقف سفيد از كنار لبه خاكريز به سمت امامزاده هدف نجات گردان
نتيجه يتيم شدن گردان .
قلب ها مي تپد همه نگران كسي قادر به سوال كردن نبود از سرداري
با كفايت و لياقت طرح عمليات هاي جنگي و دلاور بي همتا چون نقدي نبود
بچه ها خود به خود دست به سلاح بردند.تمامي چشم ها به لبه خاكريز
به دنبال فرمانده خود بود كه صداي شليك انواع سلاح هاي اهدايي غرب و شرق، سنگين و سبك،
مستقيم و غيرمستقيم جاده مشرف به امامزاده
را به آتش كشيد ياران سردار اينبار بر لبه
خاكريز ايستاده سعي در انحراف دشمن دارند و با همه وجود شليك مي كنند.در حالي كه جيپ
به چپ و راست جاده مي رفت با شليك موشكي از حركت ايستاد آه در سينه و اشك در چشمان
گردان دلها شكست و آسمان گرفت.احساس يتيمي ، سردار سرافرازمان رفت.
مي رفت تا آخرين اميد را از ما و من بگيرد ،آري اگر چه نقدي رفت ولي خدا هست
منبع:سیستم اطلاع رسانی معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثاگران استان لرستان