خاطرات چند سطری شهدا
خاطرات شهدای لرستان
انصاف
نوید شاهد لرستان:یک روز عبد الرضا از من خواست کمکش کنم تا زیپ بادگیرش را درست کند.مدتی کلنجار رفتیم اما سر سازگاری نداشت . به او پیشنهاد کردم از تدارکات گردان بادگیر دیگری بگیرد.نپذیرفت و گفت:چه فرقی دارد،اگر من این را نپوشم یک بسیجی دیگر باید بپود و این سزاوار نیست.
طلبه شهید عبدالرضا عبدالهی
روای:پدر شهید-الیگودرز
دوری از تزریقات
قبل از انقلاب نعمت حدوداً پانزده ساله بود که مدتی را در مطب یکی از اطباء شهر مشغول تزریقات شد.ولی زود از این کار کناره گرفت دلیل کنار گرفتنش هم حس مذهبی و تعهد اخلاقی نعمت بود او نمی توانست حضور زنان آنچنانی را تحمل کند.لذا تصمیم گرفت آنجا را ترک نماید و به کاری دیگر مشغول شود.
سردار شهید نعمت اله سعیدی
دلیلی برای رفتن
یک روز به حاج نعمت که در مرخصی به سر می برد گفتم: حداقل چند روز در کنار خانواده بمان در پاسخم گفت:من اینجا پیش خانواده ام باشم و پیرمرد یا یک کودک پانزده ساله ای رو در روی دشمن قرار بگیرد؟!آیا شما قبول خواهید کرد؟!در مقابل حرف هایش چیزی جز سکوت نداشتم.
شردار شهید نعمت اله سعیدی
راوی:خانواده شهید
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان و کتاب خاطرات چند سطری شهدا حجت الاسلام تیموری