خاطره شهید اسدالله حسنوند به نقل از برادرش؛
سه‌شنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۶
نوید شاهد - برادر شهید اسدالله حسنوند در بیان خاطرات این شهید گرانقدر می گوید: شهید شب قبل از عملیات خواب می بیند که در رکاب امام حسین (ع) به شهادت می رسد.

به گزارش نوید شاهد لرستان، برادر شهید اسدالله حسنوند می گوید: زمانی كه اسد سرپرست دبیرستان بود آماده شده بود به جبهه برود. ماه رمضان بود ایشان از بخش به خرم‌آباد آمدند چون خانه‌اش در خرم‌آباد پیش پدر و مادرش بود. آن شب كه به خانه آمده بود شب سحری بلند نشد مادرش فهمید چرا ایشان امروز برای روزه بلند نمی‌شود این‌طور نبوده است یك روز روزه نگیرد. چون نمی‌گفت من می‌خواهم بروم به جبهه بیشتر موقع‌ها پنهانی می‌رفت خلاصه آن شب مادر شهید فهمید و او را بیدار كرد. حرف ازش كشید آشكار شد یادم هست آن آقا شب ساعت ۳ الی ۴ بود از خانه بیرون رفت.می‌رود در یكی از مسجدهای خرم‌آباد می‌خوابد تا فردا از همان‌جا راهی جبهه شود.

شب قبل از عملیات خواب می بیند که در رکاب امام حسین (ع) شهید می شود


وی در حمله‌ای شركت دارد یكی از رفقای خوبش در میدان جنگ جنازه‌اش می‌ماند و مادر همان پسر شهید می‌آید پشت خط می‌گوید من جنازه فرزندم را می‌خواهم.خلاصه این برادر می‌رود به میدان در زیر گلوله دشمن ساعت ۱۲ روز است.وقتی می‌رود او را در زیر خاك پیدا می‌كند با یك جنازه دیگر در یك شرایط سخت تمام نیرو نگاه می‌كنه كه ایشان چه‌طور شهید می‌شوند خواست خدا هر دو جنازه را می‌آورد و فرمانده یك اسلحه به‌عنوان هدیه به او می‌دهد و وی قبول نمی‌كند می‌گوید من برای خدا رفته‌ام نه برای اسلحه و انعام از آن به بعد مادر آن شهید تا ایشان شهید نشده بود می‌گفت این پسر من است و پسرم زنده است و وقتی كه وی در میدان مانده و شهید شدند همان زن از فرزندانش می‌خواست بروند هم‌چنان که او برادر شما را آورد. شما هم او را بیاورید.
شهید حسنوند در كمك كردن به افراد بی‌بضاعت و یتیم دریغ نداشت. یك روز رفیقی داشت آن هم معلم بود پدرش مرده بود و چند خواهر و برادر كوچك داشت. وضعشان خیلی خراب بود.پول یك ماه معلمی خود كه مبلغ ۳ هزار تومان بود به آن برادر تقدیم كرد تا كمكی باشد برای آن بچه‌ها.
وی هر سال زمستان به فقرا سر می‌زد كه آنها را در ساختن خانه و درست كردن خانه‌شان كمك كند.یك روز پیرزنی در بخش سرپرست نداشت تعدادی معلم و رفیق جمع كرده بود این بزرگوار خانه‌ای كه خراب شده بود و نزدیك بود روی آن زن خراب شود و پیرزن بیچاره از بین برود نجات داد با آن افراد خانه را درست كردند و همیشه اول پاییز كه می‌شد این كارش بود در كار بیچارگان و فقرا بود و همگی او را دعا می‌كردند.
یكی از خصلت‌های عجیبی كه داشت هركس به او می‌گفت آقا چرا به جبهه می‌روی شما سرپرست هستی و این‌جا بیشتر كار می‌كنی یك دفعه رفتی دیگر نرو.این آقا دیگر با او سلام و علیك نداشت و حرف‌های آن خواهر یا برادر می‌زد چه دوست بود و چه فامیل و چه همكار از آنها كناره‌گیری می‌كرد.
از خصلت‌های خوب وی  این بود که خیلی باگذشت و بخشنده بود، پدر و مادرش را خیلی دوست داشت.كم حرف بود، عبادت زیاد می‌كرد، به نماز شب اهمیت زیادی می‎داد، همیشه قرآن می‌خواند.
در یكی از عملیات‌ها كه شركت داشت بعد از هفت روز یكی از برادران رزمنده مجروح می‌شود و در خط مقدم می‌ماند شهید حسنوند با آن شهامت و دلیری كه داشت او را بعد از ۷ روز نجات می‌دهد.
وی شب پیش از حمله در خواب می‌بیند در ركاب امام حسین(ع) است و دارد می‌جنگد و همراه امام بزرگوار می‌روند و در همان خواب می‌بیند در ركاب امام حسین(ع) شهید می‌شود.
این شهید در  وصیت‌نامه‌اش از فرزندانش خواسته است دروغ نگویند، غیبت نکنند، حرام و حلال را رعایت کنند، همیشه قران بخوانند و نهج‌البلاغه را مطالعه کنند، حجاب را رعایت کنند.
در وصیت‌نامه‌اش بیشتر درباره كربلای حسین(ع) صحبت كرده است و دعا به جان امام کرده و از خداوند آرزوی شهادت كرده كه به آرزوی خودش دست پیدا كرد.
شهید اسدالله حسنوند هر لحظه امام خمینی(ره) را از تلویزیون می‌دید فوری بلند می‌شد و صلوات می‌فرستاد و نكات ریزی از حضرت امام یادداشت كرده بود چه در زندگی و چه در موقع نماز خواندن و مقررات اداری و وقت‌شناسی و خواب و خوارك همه آن‌ها را با روش زندگی حضرت امام سعی می‌كرد نزدیك باشد.

 

منبع: پرونده فرهنگی شهید

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده