شهید حمید ابراهیمی به روایت یکی از دوستان؛
يکشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۰۷
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید «حمید ابراهیمی» نقل می کند: حمید تدبیر عملیاتی بی نظیری در جنگها داشت.

به گزارش نوید شاهد لرستان، یکی از دوستان و همرزمان شهید حمید ابراهیمی نقل می کند: شهید حمید روحیه عجیبی داشت خصایص برجسته ایشان تقوا و عملش بود. بسیار دلیر و شجاع بود و برای رفتن خیلی بیقراری میکرد. جانمازی همیشه در جیب کوچک بغل شلوارش داشت همیشه آماده راز و نیاز بود. این جوان رعنا از ورزیدگی خاصی برخوردار بود.

تدبیر عملیاتی شهید «حمید ابراهیمی» بی نظیر بود

یادم می‌اید که از آموزش واحد بسیج بوکان با ایشان آشنا شدم زمانی که میدیدم جوانی خوش سیما و سلحشور در بسیاری از عملیاتها بصورتی افتخاری و با خواهش و تمنا شرکت میکند روزی به شهید دریانورد گفتم: علی این جوان را زیر نظر داری؟ گفت اتفاقا مدتیه که روی اون دقت کرده ام و فکر کنم از ایشان یک کادر خوب درست میشود. باهم هم فکر بودیم چون حمید یکی از کسانی بود که در بسیاری از عملیاتهای ویژه که عموما غروبها حرکت میکردیم میدیدیم که از همه زودتر اسلحه حمایل بسته و آماده حرکت میباشد.

چندین عملیات موفق انجام دادیم که حمید نقش خوبی داشت و لذا خیلی زود از آموزش بسیج به صف فرماندهی پیوست و روحیاتش به فرماندهان بالادستی روحیه حرکات بزرگتری میداد. وقتی به اتفاق تیمی رفتیم سردشت جزء اولین کسانی بود که به ما پیوست و مدتی در واحد عملیات فعالیت نمود و در این مدت کم توانستیم ریز بینیهای عملیاتهای نا منظمی که در بوکان تجربه کرده بودیم در سردشت پیاده نماییم. جوانان سلحشور با لباسهای کردی که تشخیص قومیت آنها دشوار بود، جلوه های بیادماندمی روزهای سخت پایداری در مناطق کردستان بود.

حمید خیلی زود به فرماندهی پاسگاه میرآباد سردشت که استعداد گردان بعلاوه را داشت، منصوب گردید و بتنهایی از پس همه منطقه استحفاظی خودش برمیآمد عملیات شجاعانه ای در ارتفاعات پانه سر انجام داد که در نوع خودش جسورانه بود. هرچند چند نفر از پیشمرگان غیر بومی در کنارش شهید شدند ولی تدبیر عملیاتی او بی نظیر بود. چند روز بعد به اتفاق تعدادی دیگر از نیروهایش بر روی مین کار گذاشته شده در منطقه آلواتان رفت که چند نفر شهید شدند، ولی خودش مجروح سطحی شد. اما هرگز از روحیات جنگاوری او کاسته نشده بود. تهور و شجاعت او سبب گردید که در تمامی عملیاتهای آفندی در کنارمان باشد.

روزی گله کردند و فرمودند من از اینکه در شرایط غیر آماده هدف گلوله قرار بگیرم ناراحتم دوست دارم در صفوف نیروهای آفند قرار بگیرم و به همین خاطر به عملیات برگشت و تا سردشت بودیم در تمامی عملیاتها نقش فرماندهی میدان عملیات را برعهده داشت و همواره یکی از ستونهای اصلی فرماندهی عملیاتها بود.
بنا به صلاحدید به مهاباد منتقل شدیم و در اینجا حمید رسماً جانشین واحد عملیات معرفی گردید و در کنار دوست عزیزمان مرحوم مسلم شاهرخی (چند سال پیش بر اثر سانحه رانندگی درگذشت).

بیشتر عملیاتها را راهبری میکردند بسیار پرتوان بودند و هر کدام دارای خصوصیاتی بودن که همدیگر را میپوشاندند. هر دو همسن و سال بودند و خیلی زود با هم کنار میامدند. چون هر دو از بوکان رده های فرماندهی را طی کرده بودند و خصوصیات و روش جنگیدن نامنظم را با سبک خاصی انجام میدادند. در این زمینه بوکان دارای سبک خاصی از جنگیدن بود که درسهای زیادی به دشمنان دادند.

در کنار شهید دریانورد و مرحوم رنجبران بارها شده بود که مصداق کم من فئه قلیله… درسهای زیادی به گروههای مدعی جنگهای چریکی داده بودند. این سبگ جنگ و مبارزه تا هم اکنون هم در کردستان رواج دارد . تا جایی که پس از شهادت شهید دریانورد، طرحی بنام “شهید دریانورد” در مناطق کردستان نهادینه و تعریف شده بود که این طرح مرهون جانیازیهای بزرگانی چون شهید حمید و مرحوم مسلم و رنجبران و بسیاری از رزمندگان گمنام کردستانی بود.
حمید پس از مدتی هوای جنوب و جنگ در کنار رزمندگان لرستانی در جنوب نمود و خیلی اصرار کردم که نرود ولی روزی خیلی اصرار کرد و یادم میاید چون هم سردشت را داشتیم و هم مهاباد را، قصد رفتن به سردشت را داشتم و حمید خداحافظی کرد با او وداع معنی داری کردم گریه هایم را پنهان کردم و خیلی خودم را نگه داشتم که پیشش گریه نکنم. او رفت و من هم به اتفاق نفری که قرار بود جانشین حمید بشود بطرف سردشت حرکت کردیم. بیاد دارم تا سردشت گریه کردم از فراق حمید. کسی که همراهم بود علاقمند مسئولیت بود.

از بی تابیهای من به تنگ آمده بود ولی چیزی نمیگفت و تنها کلمه ای گفت که ایم برادر اینقدر مهم بود که اینقد ناراحتی؟ کسی دیگه نمیتواند جای اون را بگیرد؟ به او با کلمه ای معنی دار گفتم هیچکس جای حمید را نمیگیرد. اور رفت در حالی که در حال زنده بودن فاتحه ای هم برایش خاندم. خاطرات آنروز را بصورت مکتوب در سردشت نوشتم که خیلی زود به واقعیت پیوست.

چند وقت بعد عملیات ماووت شروع شد و حمید اینبار هم در منطقه بود ولی نه در قالب نیروهای کردستانی بلکه نیروی لشکر ۵۷ مسئولیت فتح ارتفاع اصلی گمو را داشت که بدلایلی که فعلا گفتنی نیست متاسفانه ارتفاع که تا چند روز پیش خالی بود این دفعه در شبی بارانی حمید و نیروهایش زمینگیر شدند و تا آخر جنگ ارتش عراق این ارتفاع استراتژی را تخلیه نکرد.

زمستان سال ۶۶ چندین بار حمید را در این محور ملاقات کردم و هر بار او را رشیدتر و جسورتر میدیدم. عملیات مرصاد که شروع شد ماموریت لشکر قهرمان ۵۷ نیز در آن تعریف شده بود. از نحوه شهادتش روایاتی شنیده ام ولی میدانم که حمید کسی نبود که به سادگی تسلیم شود و جسارت و شجاعتش مثال زدنی بود.
وقتی که برادر خوبم صفر امرایی خبر شهادت حمید را بهم داد خیلی ناراحت نشدم چون با شناختی که از ایشان داشتم میدانستم که ” کوزه در راه آب خواهد شکست” و حمید در این راه فدا خواهد شد و به آرزویش خواهد رسید.

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده