تاریخچه تأسیس گردان حمزه سیدالشهدا (ع) نورآباد
به گزارش نوید شاهد لرستان، پس از اینکه تیپ ۵۷ ابولفضل(ع) در انجام ماموریتهای خود در سال 64 و 65 موفق گردید، دستور ارتقا آن به لشکر از طرف فرماندهی کل سپاه صادر شد. به همین منظور قرار شد برای بالا بردن توان رزمی لشکر برای هر شهرستان یک گردان رزمی، خاص نیروهای آن شهر تاسیس گردد.
گردان حمزه سیدالشهدا (ع) نورآباد در سال ۶۵ در همین راستا تشکیل گردید، در این زمان بیشتر فرماندهان نورآبادی در یگانهای دیگر نظیر یگان قائم (عج) سپاه بوکان و دیگر نقاط مشغول خدمت بودند.
از این رو پس از تشکیل گردان برادر علی بلفت از فرماندهان وقت لشکر بعنوان اولین فرمانده گردان انتخاب و برادران سید ابوالقاسم موسوی و علی نجات زارعی بعنوان معاونین ایشان مشغول خدمت گردیدند. قابل ذکر است که تا این زمان نیروهای رزمنده شهرستان دلفان علاوه بر گردان کمیل و گردان انصار از لشکر ۵۷ در یگانهای دیگر نظیر یگان قائم، سپاه بوکان و دیگر نقاط کردستان مشغول انجام ماموریت بودند.
گردان حمزه با سه گروهان، کربلا، جماران، امام حسین(ع) که همه از برادران بسیج و پاسدار شهرستان دلفان بودند پس از سازماندهی کم کم آماده اجرای ماموریت گردید و ابتدا جهت ایجاد آمادگی لازم بعنوان پدافند در منطقه دربندیخان مستقر گردید.
در سال ۶۶ جهت اجرای عملیات در منطقه ماووت عراق به همراه گردان انبیا خرم آباد شبانه از رودخانه ذاب، عبور و یک شبانه روز در زیر باران شدید در دامنه ارتفاعات قمیش مستقر تا به هنگام غروب آفتاب به خط دشمن حمله و آن را تصرف نمایند. اما فرماندهان جنگ به تصمیم نهایی نرسیدند و قرار شد گردانهای عملیاتی یک شبانه روز دیگر در همان مکان همچنان استقرار داشته باشند تا زمینه اجرای عملیات فراهم گردد.
روز بعد فرماندهان تصمیم به لغو عملیات گرفتند. فرمانده لشکر با من (علی محمد نظری) تماس گرفت و گفت: گوشی بی سیم قرارگاه تاکتیکی را بردار و دقیقاً هر چه من میگویم به آنها منتقل کن، من گوشی آنها را برداشتم. حاج نوری گفت بگو این ابلاغیه از طرف او میباشد، تمام نیروها باید به موقعیت ما برگردند! با توجه به ذیق وقت هیچ تعللی نکنند!
پس از مدتی فرمانده قرارگاه تاکتیکی اعلام کرد؛ آقای بلفت فرمانده گردان حمزه میگوید نیروهای من به سنگرهای دشمن نزدیک شده اند و مایل به بازگشت نمی باشند! من موضوع را فوری به اطلاع حاج نوری رساندم، ایشان گفت: مجدد خودت با او حرف بزن و بگو این مسئله جدیست.
به هرحال آن عملیات لغو و نیروها به عقب برگشتند. چون در آن زمان سلسله عملیاتها به نام نصر انجام میگرفت رزمندگان ما نام آنرا (نصر هیچ) گذاشتند!
پس از مدت کوتاهی قرار شد عملیات در همان منطقه ولی این بار بر روی ارتفاع گرده رش انجام گیرد، سه گردان حمزه سید الشهدا (ع)، انبیاء و شهدا آماده عملیات شدند، در جلسه هماهنگی قبل از عملیات آقای رحیم صفوی که جانشین وقت نیروی زمینی سپاه بود حضور داشت او از فرمانده گردان حمزه پرسید نیروهای شما در چه مدت زمانی می توانند خط دشمن را بشکنند؟
آقای بلفت گفت: حاجی یک دقیقه! همه حاضرین در جلسه و خود آقای صفوی خندیدند، فضای جلسه کمی عوض شد، آقای صفوی دوباره پرسید جدی بگویید چقدر وقت لازم دارید؟ گفت: حاجی ۵۰ ثانیه! این بار خنده حضار بیشتر شد.
شب عملیات علی رغم اینکه در همان لحظه اولیه آقای بلفت روی مین رفت و یک دست و یک پایش (از مچ) قطع گردید ولی به نیروها سفارش میکرد زودتر خط را بشکنند.
چند روز بعد حاج کشکولی که در آن زمان معاون ستاد سپاه ششم بود در تماس با حاج نوری میگوید: خبر زخمی شدن بلفت را از آقای صفوی شنیدم. او گفته بود واقعاً نیروهای آن گردان شجاعانه و در کمترین زمان ممکن خط را شکستند.
در همان عملیات برادر سید ابولقاسم موسوی بعنوان فرمانده گردان انتخاب و برادران علی زارعی و لطیف عباسپور بعنوان جانشینان وی انتخاب گردیدند، در این عملیات گردان حمزه یکی از بهترین فرماندهان گروهان خود یعنی شهید محمد مرادی را از دست داد.
مدتی بعد گردان حمزه برای پدافند در یک زمستان بسیار سرد و پربرف در دامنه ارتفاعات گمو مستقر گردید تا اینکه در اولین روزهای آغازین سال ۶۷ که ماموریت تصرف شاخ شمیران در منطقه دربندیخان به لشکر واگذار گردید. در جلسه شور فرماندهان زمان مقاومت باز در همان شب اول استقرار گردان حمزه، پاتک های عراق شروع گردید، تا یک هفته پس از آن عملیات به دلیل اهمیت سوق الجیشی ارتفاعات (در صورت عدم تصرف شاخ شمیران کل دست آوردهای عملیات کربلای ده که منجر به آزادسازی پنج شهر عراق از جمله حلبچه گردیده بود ناکام می ماند) جنگ های سختی بین گردان حمزه و نیروهای عراقی بوجود آمد، بطوریکه در مقاطع ای فاصله بین آنها به کمتر از ده متر میرسید.
روزهای قبل از این عملیات برای بررسی آخرین وضعیت گردان همراه فرمانده لشکر به محل استقرار آنها رفتیم، بعد از جلسه مرحوم زنده یاد حاج سید فتح اله موسوی (پدر سیدابوالقاسم موسوی فرمانده وقت گردان حمزه) رو به من کرد و گفت؛ چند لحظه با شما کار دارم، به همراه ایشان به بیرون از چادر رفتیم، گفت: اگر در این عملیات شهادت نصیبم شد که به آرزوی دیرینه خود رسیده ام، اما اگر از آن محروم و زنده برگشتم نیاز به استراحت دارم ولی بدون ابوالقاسم نمی روم، حاج نوری را متقاعد کن کسی را به جای ایشان معرفی کند.
هنگام خروج از محل گردان حاج نوری به من گفت: آقا سید چکارت داشت؟ موضوع پیشنهاد جابجایی سید ابوالقاسم را گفتم، ایشان گفت: شما چه جواب دادید؟ گفتم قرار شد به اطلاع شما برسانم و نتبجه را به او بدهم.
چند ماه بعد ماموریت دفاع و احتیاط منطقه عمومی سرپل ذهاب به لشکر واگذار گردید.
این روزها همزمان شد با قبول قعطنامه ۵۹۸ از طرف جمهوری اسلامی و آن پیام مهم امام (ره). منافقین که فکر میکردند نظام اسلامی بخاطر ضعف و ناتوانی در ادامه جنگ ناچار به قبول قعطنامه گردیده است، با حمایت و پشتیبانی نیروهای عراق از منطقه قصرشیرین و سرپل ذهاب به کشور حمله کردند. در این عملیات تعداد نیروهای لشکر از جمله سید محمد موسوی برادر فرمانده گردان حمزه به شهادت رسیدند، پس از آتش بس یک روز حاج نوری خطاب به من گفت: حالا زمانش رسیده سید و پدرش به استراحت بروند، مقدمات جابجایی را پیگیری نمایید.
پس از آن پیشنهاد حاج سید فتح اله فرمانده لشکر از من پرسید برای جایگزین سید ابولقاسم موسوی چه کسی را پیشنهاد میدهید؟ من هم حاج محمدرجب یوسفوند را مطرح کردم. حاج نوری علی رغم اینکه تا کسی را نمی شناخت به او مسئولیت نمی داد، گفت سر فرصت ایشان را بیاورید تا او را ببینم. ما هم زمنیه دیدار آقای یوسفوند را فراهم کردیم و او در پادگان قدس خرم آباد با حاج نوری دیدار کرد.
حاج نوری جمله ای را به آقای یوسفوند گفت که بسیار پرمفهوم و نشان از استقامت رزمندگان دلفانی در جنگ داشت، خطاب به ایشان گفت: بچه های نورآباد در مقابل آتش دشمن مقاومند، شما باید این روحیه را حفظ کنید.
پس از جابجایی فرماندهان گردان حمزه ماموریت پدافندی در منطقه مهران و چنگوله به لشکر واگذار شد و گردان حمزه نورآباد در ارتفاعات چنگوله مستقر گردید.
آن ایام مصادف شد با رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران. با توجه به حساسیت موجود، ماموریت پوشش دفاعی در منطقه جوانرود و پاوه به لشکر محول شد، در این زمان حاج نوری در حال گذراندن دوره دافوس در تهران بود، روز قبل از رحلت امام با من که در منطقه عملیاتی ایلام بودم تماس گرفت و گفت: به مقر لشکر ۱۱امیرالمومنین ایلام برو و طی یک صورتجلسه گردان حمزه که در چنگوله استقرار دارد را به لشکر آنها مامور و مابقی نیروها را به سمت گردنه پلنگان در جوانرود ببرید تا به حاج کشکولی که در آنجا مستقر است بپیوندید.
اضطراب سنگینی بر ما حاکم بود. ابتدا به چنگوله رفتم و پس از گفتگو با فرمانده گردان حمزه به همراه ایشان به مقر لشکر ۱۱ حضرت امیر(ع) رفتیم. پس از انجام هماهنگیهای لازم گردان حمزه از لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) منفک و به لشگر ۱۱ مامور گردید.
تا اینکه صدام قبل از حمله به کویت رسماً قرارداد الجزایر را پذیرفت و عملاً ناکامی خود و حامیانش در جنگ تحمیلی را به اثبات رساند و به دلیل ایجاد شرایط صلح در کشور اعزام نیروهای بسیج مردمی به یگانهای رزم ضرورت پیدا نکرد و همین امر باعث ادغام چندین گردان لشکر گردید که گردانهای حمزه نورآباد و کمیل الشتر در هم ادغام و تاریخ حماسه سازی رزمندگان این گردان همیشه پیروز به پایان رسید.
راوی: علی محمد نظری، فرمانده سابق سپاه دلفان
انتهای پیام/