چهره نورانی «هاشم» در شب عملیات نشان از شهادت او داشت
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید هاشم مرادی سال 1338 در شهرستان نورآباد متولد شد و در شانزدهم اردیبهشت 1361 در منطقه عملیاتی فکه به فیض شهادت نائل گردید.
یکی از همرزمان و دوستان شهید هاشم مرادی روایت می کند:
در سال ۵۸ با شهید هاشم مرادی آشنا شدم واقعاً از نظر تقوی و اخلاق اسلامی الگو و نمونه بود، عضو انجمن اسلامی بود. هر وقت به مسجد جامع میرفتم میدیدم بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه قرائت قرآن تشكیل میداد و دیگران از كلاس آموزش قرآن وی استفاده میكردند، در حقیقت بهگونهای عمل میكرد دیگران از ایشان الگو میگرفتند.
در برگزاری مراسمات و راهپیماییهایی كه به نفع نظام اسلامی بود شركت میكرد، در سال ۱۳۶۰ در سپاه نورآباد استخدام شد. كلاسهای آموزش قرآن و احكام را در سپاه تشكیل میداد و پرسنل سپاه از وجود ایشان استفاده میكردند.
چون در یک خانواده مذهبی و مستضعف متولد شده بود، قناعت و صرفهجویی را سرلوحه كار و زندگی خویش قرار داده بود. در سال ۶۱ با وجود اینكه فرماندهی سپاه نورآباد برای خدمتگذاری ایشان در سپاه نورآباد احتیاج داشت و با اعزام شدن شهید مرادی موافق نبود در تاریخ هشتم اردیبهشتماه سال ۶۱ به اتفاق ۹۰ نفر از بهترین فرزندان این منطقه دلاورخیز دلفان راهی جبهههای حق علیه باطل شد. در حالیكه فرمانده دستهای بود كه من هم جزء آنها بودم در حقیقت از وجود ایشان استفاده كردیم.
چندین روز قبل از عملیات، نیمههای شب از خواب بیدار شدم به اطراف نگاه كردم دیدم یک سفیدی پیداست، مقداری جلو رفتم دیدم شهید هاشم مرادی در حال خواندن نماز بود و با خدای خویش راز و نیاز میكرد. قسم بهخدا شرمنده شدم برگشتم با خودم فكر كردم خیلی در اشتباه هستیم و زمان زیادی لازم است تا خاک پای شهید مرادی و امثال ایشان بشوم.
چهره زیبا و نازنین او را هركس میدید متوجه میشد كه سفر آخر او است و به كاروان شهیدان انقلاب خواهد پیوست. هرگز فراموش نمیكنم روزیكه برای انجام عملیات بر ماشینهای كمپرسی سوار شدیم با روحیه بسیار عالی، آیتالكرسی را به ما یاد میداد.
شهید مرادی اخلاق خوبی داشت. هرگز فراموش نمیكنم كه یكیاز نیروهای تحت امرش تمرد كرده بود آمده بود پیش من گلایه میكرد. منظور من از بیان این مطلب این است كه شهید مرادی در هیچ زمانی راضی نبود كسی را از خود برنجاند البته كسانیكه شخصاً در شبهای عملیات در جبههها حضور داشتهاند میدانند عزیزان ما به چه وضعیتی به شهادت رسیدهاند. در شب تاریك كه هر صدایی و هر سایه درختی در مسیر حركتمان ما را آماده میكرد نه غذای كافی داشتیم و بهجای آب سرد آب گرم هم نداشتیم، با آن وضعیت به همراه گروه هاشم مرادی بهسوی دشمن حركت میكردیم كه ناگهان نیروهای گشتی دشمن متوجه نفوذ ما شدند تا ۵۰ متری ما آمدند ساعت دو بعد از نصف شب با دشمن درگیر شدیم.
در حدود نیم ساعت زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفتیم، فرماندهان بهوسیله بیسیم وضعیت را گزارش نمودند دستور عملیات صادر شد فریاد «اللهاكبر» بلند شد. بهسمت خاكریزها حركت كردیم محوری كه ما در حركت بودیم تیراندازی نمیشد. زیرا دشمن كمین كرده بود تا به محض رسیدن، همه را به رگبار ببندند همان طوریكه جلو میرفتیم سایههای سیاه را در اطراف خود میدیدیم ولی اطلاع نداشتیم كه سنگرهای كمین است. تا از روی خاكریز بالا رفتیم با رگبار گلوله روبهرو شدیم تعداد زیادی از بچههای رزمنده از جمله هاشم مرادی شهید و مجروح شدند.
انتهای پیام/