شهیدی که نماز شبش ترک نمیشد
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید زندگينامه شهيد حسين پور محسني در سال 1338 در يك خانواده مومن در شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود. او كه فردي بسيار زيرك، هوشيار، فعال و با پشتكار بود تا اخذ دیپلم در بروجرد درس خواند و برای تحصیل در دانشگاه به تهران رفت.
دلش معمولا به عشق به خدا و عزم و ارداه اش خدمت به خلق بود و لحظه ای کسب علم غافل نبود. در زمان تحصیل همزمان کار هم می کرد تا هزینه های تحصیلش را فراهم کند و به خانواده نیز کمک کند. به دلیل هوش و ذکاوت خوبی که داشت در هر دو موفق عمل کرد. در کنار این کارها کتب دینی و عرفانی را نیز مطالعه میکرد و کتابهای شهید مطهری خیلی مورد توجه وی بود.
با آغاز جنگ تحمیلی و همزمانی با تحصیلش ولیکن به عشق خدمتگذاری به انقلاب به جبهه رفت. به گفته همسنگرانش او در تمام اوقات جبهه يا مامور بود یا مشغول جنگیدن و لحظه اي او را بیکار نيافتيم.
خیلی از اقوام اصرار داشتند که او به جبهه نرود چون تنها پسر خانواده بود و با رفتن او خانواده اش به مضیقه می افتادند. وی در پاسخ کسانی که به او می گفتند به جبهه نرو! می گفت: مگر نه اين است صبر هم اندازه اي دارد و ظرف صبر هم ظرفيتي دارد؟ من صبر و تحمل اینکه بمانم و به جبهه نروم ندارم.
در نهایت همه به این نتیجه رسیدند که او عاشق جبهه و شهيد شدن است. شور جبهه همه چيز را از سرش ربوده بود. با اينكه در شركتي كار مي كرد و وضع حقوقش هم خوب بود با آن استعداد عالی هم مي توانست به مقامهای بالاتر برسد ولی او راه الله را برگزید.
سرانجام در تاريخ هجدهم فروردين سال 1362 بعد از چند بار اعزام به جبهه رفت و بعنوان راننده آمبولانس خدمت کرد. هر زمان که به مرخصی می آمد قبل از اینکه مدت مرخصی به اتمام برسد مجدد به جبهه برمیگشت و می گفت شاید حمله ای در پیش باشد و به وجود نیاز باشد.
شهید پورمحسنی سجاده، مهر، جانماز، قرآن، مفاتيح و نهج البلاغه مخصوص داشت و حتي در جبهه نیز جايگاه مخصوص براي نمازخواندن داشت. او اهل نماز شب بود و به گواهي همسنگرانش نماز شبش در جبهه ترك نمي شد. آخر شب بر مي خواست و با خدا زمزمه مي كرد. تا اينكه در نيمه شب دهم شهريور 62 در منطقه عملیاتي بابازيد عراق به آرزويش رسيد و به مقام شهادت نائل گردید
انتهای پیام/