مروری بر زندگی جانباز و عکاس کرمانشاهی «فریبرز یزدان شناس»؛
جانباز و عکاس کرمانشاهی «فریبرز یزدان شناس» در آغازین روزهای جنگ تحمیلی او که دفاع از وطن را در سر می پروراند، راهی خدمت سربازی شد. این عکاس لحظه های خطر، این بار به عنوان سرباز وطن به دفاع پرداخت و در عملیات های مختلفی شرکت کرد و در همان حال لحظات زیادی را در دوربین‌اش ثبت کرد تا اینکه به علت اصابت ترکش خمپاره در جبهه جنوب از ناحیه دست، پا و سینه مجروح شد.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، در خانواده یزدان شناس در سال 1340 فرزند پسری متولد شد که با نگاه زیبایش بعدها هزار تاریخ پُرسخن را ثبت کرد. پدر نامش را فریبرز نهاد. از دوران کودکی به جزئیات هر چیز دقت می کرد. نگاه زیبایی که در هر چیز به دنبال ردی از خالق می گشت، برای این کودک ستودنی بود.

عکاس لحظه های خطر  در دوران دفاع مقدس بود

دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت سپری کرد. فرزند ارشد آقای یزدان شناس علاوه بر درس خواندن از هیچ کوششی برای کمک به پدر در زندگی دریغ نمی کرد و الگوی قابل تحسینی برای برادران و خواهران بعد از خود شد.

ثبت لحظات انقلاب

فریبرز که از کودکی به نگاه های دیگر گونه‌اش به هر آن چه پیرامونش بود، اعتقاد داشت. با خرید دوربین به عشق خود پر و بال داد. در جریان‌های انقلاب که نوجوانی بیش نبود همراه با مردم انقلابی شرکت کرد و بعضی از لحظات را ثبت نمود.

عکاس لحظه‌های خطر

در آغازین روزهای جنگ تحمیلی او که دفاع از وطن را در سر می‌پروراند، راهی خدمت سربازی شد. این عکاس لحظه‌های خطر، این بار به عنوان سرباز وطن به دفاع پرداخت و در عملیاتهای مختلفی شرکت کرد و در همان حال لحظات زیادی را در دوربین‌اش ثبت کرد تا اینکه به علت اصابت ترکش خمپاره در جبهه جنوب از ناحیه دست، پا و سینه مجروح و مدتی در بیمارستان بستری شد.

پس از گذراندن خدمت سربازی در آموزش و پرورش به تدریس پرداخت و در نبود پدر این اولاد خلف نگهداری و حمایت از خانواده اش را بر عهده گرفت؛ لیکن عشق به امام، وطن و انقلاب وی را دوباره عازم جبهه های نبرد کرد و در فروردین ماه 1365 در عملیات والفجر 9 در منطقه عملیاتی چوارته عراق به اسارت نیروهای بعثی درآمد.

دوران اسارت فریبرز و همرزمانش پر از شکنجه، درد و رنج بود. شکنجه در اردوگاه های عراق و بعثیان به قدری زیاد بود که اثرات آن تا سال ها بعد بر روح و روان این رزمنده غیرتمند باقی ماند؛ اما او را از پا نینداخت و اسارت نقطه عطف دیگری در زندگی اش شد برای نگاه های متفاوت به زندگی.

با بازگشت آزادگان، او که چند سالی با بدترین شکنجه ها سرکرده بود به میهن اسلامی بازگشت و به آرمان هایش بعد از آن همه درد وفادار ماند، اخلاق خوش خوی و مهربانش در سال های اسارت تغییر نکرد و فرائض دینی و قرآن مأنوس بردباری هایش بود.

ورود به دانشگاه هنرهای زیبای تهران

با برگشت از اسارت وارد صحنه علم آموزی شد و در سال 1371 جهت تکمیل تحصیلات خود در رشته کارشناسی عکاسی در دانشگاه هنرهای زیبای تهران به تحصیل پرداخت.

سال های تحصیل و عکاسی او پر بود از رتبه های کشوری و مقام های تشویقی؛ اما روح جستجو و بخشنده او فقط با تدریس و انتقال تجربیات خود به روح های مشتاق آرام می گرفت.

بزرگترین درس ها را در کلاس های خود به هنرجویان می داد که از آن جمله نگاه متفاوت به هستی بود.

سرانجام این سرباز عاشق امام و انقلاب و این عکاس بصیر در غروب چهارشنبه نهم بهمن 1387 به علت عارضه قلبی نگاه جاودانه خود را به خالق هستی دوخت.

روایتی از ناصر حیدری، شاگرد شهید: هنرجوها از نداشتن دوربین دیجیتال (منظور دوربین های 10 مگاپیکسلی) که برای ثبت عکس نداشتند، می نالیدند، استاد جلسه بعد 20 عکس فوق العاده زیبا را که در زمان دانشجویی با استفاده از قوطی شیر خشک گرفته بود، آورد و یاد داد سادگی و اولویت نگاه در عکاسی را.

روایتی از اکبر پرویزی، هم دانشگاهی: بسیار شاد و همیشه سرحال بود. شوخی هایش زبانزد بود. صداقت اش او را انسانی دوست داشتنی کرده بود. به همسر و فرزندانش عشق می ورزید، حیف که این چشمه جاری محبت برای علی و خواهر کوچولو و مادرشان زود خشکید.

انتهای پیام/

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده