«نیازعلی» خواب شهادت خودش و دوستانش را دیده بود
به گزارش نوید شاهد لرستان، آن شهيد در دوران دبيرستان و حتي دوران دانشگاه همزمان با تحصيل و كسب دانش،كار هم مي كرد. روز با اقتدا به مولايش علي(ع) كار مي كرد و شب درس مي خواند و زهد و علم و طاعت و عشق مي ورزيد.
يكي از آن سال ها كه بنده نيز در تعطيلات تابستاني خود به شهرستان كرج رفته بودم، نزد او رفتم. او در ساختمان دوستي از دوستان كرجي خود بود و هم نگهبان آن خانه بود و هم در آنجا شب هاي نوراني خود را سپري مي كرد.
آن روز نيز مانند روزهاي پيش هر دو كار كرده بوديم، خستگي كارگري ساختمان را در تمام اعضا و جوارح خود انباشته، به منزل رفتيم. در آنجا آن شهيد طبق روش معمول خود خيلي سريع به كارهاي خانه پرداخت و مرا نيز به كارهايي مأمور كرد. نزديك اذان هر دو به اشاره او وضو گرفتيم و نماز خوانديم. پس از صرف شام كه كته اي خوشمزه بود كه خود او پخته بود راديو را روشن كرد و پس از شنيدن اخبار،كتاب هايش را آورد و مشغول مطالعه و درس و مشق شد و مرا نيز به مطالعه فرا خواند.
يكي دو ساعت بدين منوال گذشت خواب همه وجودم را به خود مي خواند و خستگي نيز مرا به سمت خواب برمي انگيخت. گويي مرا هل مي داد تا به دره سبز پتو بيفتم. كتاب ها را در گوشه اي روي هم چيدم و مسواكي زدم و خوابيدم.
حدود ساعت 2 و 3 نيمه شب بود كه صدايي ضعيف اما ممتد و گاه متناوب بيدارم كرد به زور چشمانم را كمي باز كردم. تصوير مبهم او را ديدم كه سر بر سجده مي گريست و خداخدا مي كرد. زياد توجه نكردم و خوابيدم اما يكي دو دقيقه بعد باز بيدار شدم اين بار با توجه بيشتر به او نگاه كردم او را ديدم كه زار زار مي گريست و از فراق مي ناليد. انگار تمام كار روز و كارهاي منزل و مطالعه و درس و مشق نتوانسته بود او را بفريبد یا مانند من به خواب بكشاند. نداي اندرونش را نيز از سر درد فراق و با چاشني و انگيزه طوفان عشق به صحرا افكنده بود و غم فراق را نوحه سرايي مي كردو شكوه ها سر مي داد كه
بشنو از ني چون شكايت مي كند از جدائيها حكايت مي كند
كز نيستان تا مرا ببريده اند از نفيرم مرد و زن ناليده اند
سينه خود هم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق…
قبل از شب شهادت ، شهید گل خاتونبانی در خواب می بیند خودش و برادر ده خانی دونفر دیگر که همسنگرانشان هستند به شهادت می رسند و این موضوع را پس از اینکه از خواب بیدار می شود به دوستان می گوید و گفته شده است که شهید گل خاتونبانی گفته است که اول از همه من شهید می شوم و بعد شماها. خلیل احمد خان بیگی می گوید درست وقتی عملیات آغاز شد هر چهار نفر به شهادت رسیدند و اول از همه شهید گل خاتونبانی به شهادت می رسد و بعد عزیزان همسنگرش به شهادت می رسند.