یادداشت سید مصطفی میرشاکی به یاد برادر شهیدش سید جواد میرشاکی؛
پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۸
شهید «سیدمصطفی میرشاکی» به یاد برادرش شهید «سیدجواد میرشاکی» نوشت: روزها از پی هم ميگذرند و فراموش می‌شوند اما ای برادركم ای كه تو را از همه چيز غير از هدفم بيشتر دوست دارم. هیچ چیزی تو را از ياد من بيرون نمي برد.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید سیدمصطفی میرشاکی در یادداشتی به یاد برادر شهیدش سیدجواد میرشاکی نوشته است:

جز داستان تو نمی‌شنوم

ببين بار ديگر سال نو فرا رسيده است و بر تن همه درختان جامه نو پيراسته است به جز درخت زندگاني من كه هر روز برگي از آن فرو مي افتد و هرگز برگي تازه بدان نمي رويد. اكنون پيشاني من بدست زمانه پرچين شده است ولي در ميان اين ظلمت و خاموشي چهره ملكوتي تو هر روز در چشم دل من آسماني تر جلوه مي كند. اي برادركم هرگز چهره آسماني تو از برابر ديده گان من كنار نميرود زيرا وقتي كه تو را نمي بينم مانند مادري كه فرزندش را گم كرده باشد از همه چيز متنفر و به فكر عزيزش مي باشد. خورشيد با همه درخشندگي و جلالش در پايان هر روز ناپديد مي شود و جاي خويش را به تاريكي شب مي سپارد ولي آفتاب برادري تو جاودانه در آسمان دل من مي درخشد و جان مي بخشد. در هر صد كه بگوشم ميرسد جز داستان تو نمي شنوم و بهر جا كه نظر مي كنم جز چهره تو نمي بينم. صحراي خاموش كلبه تاريك و درياي مواج ابرهاي گذران و نسيم باد همه با من صحبت تو را مي گويند.

هر شب هنگاميكه دنياي خسته در خود مي رود و فرشته خاموشي بر جهان دامن مي گستراند من بياد تو با نسيم نيمه شب رازها در ميان مي گذارم و از برادري تو داستانها مي گويم و در نگاه كه به ستارگان خيره مي شوم. ولي اي برادركم بگذار بگويم كه در نگاه كردن به عظمت و جلال خداوندي به ياد تو مي افتم.

بارها افسرده و تنها براي اينكه غم دل جز با محرم راز نگويم روي به دخمه محقر مي كنم و در گوشه اي همه اش بياد تو و نمي توانم لحظه اي از ياد تو غافل شوم. افسوس روزي خواهد رسيد كه روزگار حسود با دَم سرد خود پيكرهاي گرم ما را از حركت باز خواهد داشت و گل شاداب جوانيمان را پژمرده خواهد كرد و هنگاميكه نسيم مرگ بوزد و شمع حيات ما را خاموش كند روح ما بار سفر خواهد بست و بسوي دنياي پرشكوهتر روي خواهد آورد و چون هيچ چيز را مهمتر از هدفم نمي دانم و براي رسيدن به معبود راهي را كه تمام برادرانم ادامه داده و بايد بدهند هستم و چون خيلي به تو علاقه داشتم.

مي خواستم وقتي در جبهه ها مي جنگم ياد تو آزارم ندهد هرچه خواستم از عهد توام بكاهم نتوانستم زيرا هربار كه تو را نمي بينم از همه چيز بيزارم و در گوشه اي خلوت همه اش بياد تو هستم و چون ناراحتم و نمي توانم ادامه دهم چون الان هم در فكر برادرم هستم نمي توانم ادامه دهم.

بياد برادر عزيزم سيد جواد

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده