روایتی برادرانه از زندگی شهید انقلاب «اکبر سهم الدینی»
به گزارش نوید شاهد لرستان، برادر شهید اکبر سهم الدینی از دوران کودکی تا شهادت برادرش را اینگونه روایت می کند:
سالهاي آغازين پس از تولد شهيد اكبر سهم الديني مقارن است با ظلم و بيداد خوانين نسبت به رعيت مظلوم روستاها به خصوص رعيت روستاي محل تولد شهيد . پدر شهيد اكبر كه در كرمانشاه زندگي مي كند ومعلم است در سفري به روستاي محل تولد خود خود شاهد اين ظلم وجود است و مصمم مي شود به عنوان تنها فرد با سواد روستا داد روستائيان را از بيداد بستاند. و با سلاح قلم و ذوق سر شار و انشاي سليس و روان خود به جنگ خان و حاكم وقت كه زمين روستائيان را به نا حق تصرف كرده بود مي رود.
زندگي در چنين فضايي به شكل گيري شخصيت ظلم ستيزي شهيد اكبر كمك شاياني نمود. دوران كودكي ونوجواني شهيد اكبر توام با هجرتهاي پياپي خانواده از روستايي به روستاي ديگر و از شهري به شهر ديگر بود چرا كه خان و حاكم وقت پس از ناكامي در تطميع پدر شهيد (با رشوه و وعده و وعيدهاي بزرگ و وسوسه برانگيز ) تصميم به حذف فيزيكي او گرفته بودند و جان خود و خانواده اش در خطر بود. پدر شهيد اكبر به مبارزه ادامه داد تا سرانجام به پيروزي و احقاق حق روستائيان انجاميد. پس از مدتي خان مذبور نيز فوت نمود و آرامش نسبي در خانواده شهيد برقرار شد .
اولين جرقه :
پس از اتمام سربازي شهيد اكبر برای امرار و معاش خانواده به تهران و شهرستان ورامين می رود. در يك روز مبارک و ميمون اعلاميه ای از امام را می خواند وی را متحول می كند. به ياد ايام سخت كودكی و نوجوانی و ظلم وجود خوانين منطقه مي افتد و در مي يابد كه بزرگ مردي بر عليه كانون آن ظلم و جور پراكنده در شهره و روستاها به پا خواسته. خواهان نابودی تمامی خانها و حكومت مستضعفين بر زمين است .
برادرم دكتر محمود سهم الديني كه در آن زمان نزد وي در ورامين درس مي خواند نقل مي كند: آن روز تا شب شهيد اكبر چند بار اعلاميه را خواند و بسيار گريه كرد در واقع آن شب، شب قدر شهيد اكبر بود و تصميم گرفت همچون پدر با بيداد بزرگ بيدادگر زمان يعني شاه خائن بپردازد .
شهيد اكبر به همراه برادرش شهيد عزيزاله سهم الديني، شهيد ايوب قمري، يعقوب قمري و داود ميرزايي و چند تن از روحانيون هسته اصلي مبارزه انقلابيون در شهرستان ورامين را تشكيل مي دهند و شهيد اكبر با عزيمت به قم به همراه برادر اعلاميه هاي امام را به ورامين مي آورند و در سطح شهرستان و شهرک و روستاهاي اطراف توزيع مي كنند. اين روند تا زمان شهادت او ادامه دارد و وقتي براي ديدن پدر و مادر خود و اقوام به شهرستان كوهدشت مي آيد باز از پای نمي نشيند و در تظاهرات مردمي در شهرستان كوهدشت به شهادت می رسد.
در مورد شخصيت ظلم ستيزي شهيد اكبر برادرم دكتر محمود سهم الديني چنين نقل مي كند: به همراه شهيد اكبر در يك ميني بوس از ورامين به تهران می رفتيم كه متوجه اذيت و آزار شاگرد راننده نسبت به خانمي كه داخل ميني بوس نشسته بود شديم. تذكر شهيد اكبر به جوان با ناراحتي وحمايت راننده ويكي دو نفر از آشنايان آنها داخل ميني بوس بودند روبرو شد. من كه كودكي كه بيش نبودم و كاري از دستم بر نمي آمد تنها نظاره گر تعصب و رشادت شهيد اكبر بودم كه تنهايي چون شير خشمگين آن چند نفر را آماج ضربات سهمگين مشت خود قرار داد سپس به سراغ راننده رفت و گردن او را گرفت وبه فرمان كوبيد و با وساطت ديگر مافران او را رها كرد.
انتهای پیام/