وصیتنامه شهید «آزاد قبادی»؛
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۴۳
شهید «آزاد قبادی» در فرازی از وصیت‌نامه خویش نوشته است: «دوست دارم به آغوش گرم شهادت بروم، جايي گرم و گرمي خون شهادت را لمس كنم و صداي هل من ناصر رهبرمان را در سرخي خون و گرمي شهادت لبيك گويم.»

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید آزاد قبادی یکم مهر ۱۳۴۵، در روستای میان محله از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش رشیدخان، کشاورز بود و مادرش کوکب نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ششم مرداد ۱۳۶۷، در اسلام‌آباد غرب هنگام درگیری با منافقین خائن وطن فروش موسوم به سازمان مجاهدین خلق ایران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.

آغوش گرم شهادت را دوست دارم

نفر سمت راست شهید آزاد قبادی

این شهید والامقام در وصیت‌نامه خویش نوشته است: 
بسم الله الرحمن الرحيم
كساني كه در راه خدا کشته مي شوند مرده نگويید بلكه آنها زنده اند و شما درك نمي كنيد. بر هر انسان لازم است قبل از مردن وصيت خود را بنويسيد لذا من هم بر حسب تكليف ميخواهم عمل كنم. قبل از هر چيز به يكتايي خداوند بزرگ گواهي مي دهم و شهادت مي دهم كه حضرت محمد (ص)عبد و رسول خداست.

بار خدايا الان كه دارم وصيت مي نويسم دلم براي شهادت لحظه شماري مي كند و دوست دارم كه وقتي شهيد مي‌شوم بدنم تكه تكه شود تا ديگر جايی براي هوا و هوسهاي دنيا نباشد و از من دور شوند. دوست دارم به آغوش گرم شهادت بروم، جايي گرم و گرمي خون شهادت را لمس كنم و صداي هل من ناصر رهبرمان را در سرخي خون و گرمي شهادت لبيك گويم. اگر علي اصغر و ديگر يارانت را از دست دادي و ديگر ياري براي تو باقي نماند، ما امروز به ياري فرزندت روح الله كه برای همان هدف بپا خواسته و براي اعتلاي اسلام عزيز به پا خواسته ايم و تا آخرين قطره خون جانفشاني مي كنيم.

اي خداي بزرگ تو خود مي داني از روزي كه لباس سبز شهادت پاسداري را به تن پوشيدم، فقط به خاطر رضاي تو بود كه قدم در اين راه نهادم و آن را به عنوان شغل انتخاب نكردم بلكه ّعشق من بود ذوقم بود و براي اداي تكليف پذيرفتم و اگر شغل بود رهايش مي كردم ولي اگر عشق من است اين را بر من برای شهادت و تكليف مبارك كن. اي خداي بزرگ از تو مي خواهم زمانی كه شهيد شدم بدنم تكه تكه شود تا در مقابل امام حسين (ع)و يارانش خجالت نكشم، در آن زمان كه به زيارت كربلا رفتيد سلام مرا به اباعبد الله الحسين برسانند و بگويند كه اي امام حسين كساني بودند كه شوق زيارت تو را داشتند اما افسوس كه به آرزوي خود نرسيدند و در وسط راه شهيد شدند. 

و از برادران سپاه مي خواهم هر كدام كه مي توانند و مي خواهند یک روز روزه و نماز قضا براي اين حقير بجا آورند.
اما چند كلامي با پدر و مادرم و همسر و برادرانم دارم اي پدر و مادر كه رنجهاي بسيار برای من كشيديد، مادري كه شبها در كنار بسترم بودي و شبها تا صبح بيدار بودي پدر و مادرم خيلي شما را دوست داشتم ولي چه كنم كه اسلام از همه شماها عزيزتر است و اين را تشخيص دادم كه اسلام امروز در خطر است اين بود كه شما را تنها گذاشتم.

برادران عزيزم من از شما تقاضا دارم كه راهم را ادامه دهيد و اسلحه‌ام را از زمين برداريد. هميشه امام عزيز و رزمندگان را دعا كنيد. و اما همسر مهربانم اين از الطاف خداوند بود كه چند صباحي با هم زندگي كرديم از تو مي خواهم زماني كه خبر شهادت من به شما رسيد خود را به ياد زينب (س) و همسران شهداي بي كفن كربلا و ديگر شهداي بي كفن و جسد بر نگشته خودمان بي كفن بيندازی كه چند روزي بيشتر با هم نبودند و شوهرانشان در جبهه به شهادت رسيدند همسرم از تو تقاضا دارم اگر توانستي يك ختم قرآن برايم بخوان و تمام كتابها و مجله هاي مرا به كتابخانه پايگاه مقاومت حضرت امام حسين (ع) تحويل دهيد از همه كساني كه مرا مي شناسند تقاضا دارم مرا حلال كنند و از شما عزيزان التماس دعا دارم. والسلام

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده