خاطرات شهید غریب در اسارت «غلامرضا چاغروند» به نقل از خواهر شهید؛
يکشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۱۹
خواهر شهید غریب در اسارت «غلامرضا چاغروند» می گوید: وقتی به همراه پدر و مادرم برای شناسایی پیکر برادرم به دزفول رفتیم، مادرم او را از روی دندان شکسته و وسایل همراهش شناسایی کرد چون برادرم سر در بدن نداشت.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب «غلامرضا چاغروند»  دوازدهم بهمن ۱۳۳۱، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش سبزعلی و مادرش قدمشاه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد. به عنوان خلبان ارتش در جبهه حضور یافت. دوازدهم مهر ۱۳۵۹، در دهلران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به هلی کوپتر و سقوط آن، به شهادت رسید. مزارش در آرامگاه خضر زادگاهش واقع است.

مادر و پیکر بی سر فرزند

خواهر این شهید گرانقدر در بیان خاطراتش می گوید: 

زمانی که هنوز نام و نشانی از غلامرضا نبود و اسم او را جزء اسراء یا شهداء اعلام نکرده بودند، گفته میشد غلامرضا مفقودالاثر است. حتی شایعه شده بود که خلبان غلامرضا چاغروند پناهنده شده است و بمباران مناطق خرم آباد را هدایت میکند.

تکرار این شایعه ها، فضا و جوّي آزاردهنده برای خانواده ي ما ایجاد کرده بود. برخی از مردم هم باور میکردند و به ما زخم زبان و طعنه میزدند. در اواخر سال 1362 پیکر او به پایگاه چهارم شکاري دزفول برده میشود. به دلیل اینکه عراقیها اطلاعات هویتی از جمله پلاك و مدارك شناسایی شهید را با خود برده بودند، برای مسئولان گمنام میماند. فقط از روي لباس پرواز متوجه میشوند که پیکر یک خلبان هلیکوپتر 214 است.

در آن زمان خلبانی از هوانیروز به اسم «محمدعلی بختیاری » که سال 1359 با درجه سرگردي در پایگاه هوانیروز کرمانشاه فرمانده گردان برادرم غلامرضا بوده است، به آنجا مأمور شده و در پایگاه وحدتی دزفول پرواز میکند. خلبان بختیاري بعدها در عملیات خیبر شهید شدند. وی با دیدن پیکر غلامرضا میگوید: احتمالاً این شهید خلبان ما در هوانیروز، غلامرضا چاغروند است.

حسین سپهوند از کارکنان پایگاه هوانیروز کرمانشاه با چند خلبان دیگر با بالگرد به خرم آباد آمده، ماجرا را برای پدرم تعریف کرده بودند. پدرم پیش مادرم آمد و گفت: «حاج خانم، میخواهم مطلبی را با تو در میان بگذارم. شما همیشه از خدا میخواستید غلامرضا پیدا بشود. الآن غلامرضا پیدا شده است». مادرم یک لحظه سکوت کرد و گفت: «غلامرضا زنده است؟» پدرم بغض کرد و با گریه گفت: «شما آرزوي دیدن غلامرضا را داشتید و حالا پیکر غلامرضا پیدا شده. او شهید شده...» فرداي آن روز، پدر، مادر و تعدادي از فامیل به طرف پایگاه چهارم شکاري دزفول رفتند. مسئولان وقت منتظرشان بودند. چون غلامرضا را به طرز فجیعی به شهادت رسانده بودند، امام جمعه و مسئولان میگویند: «نگذارید مادرش پیکر شهید را ببیند.» ولی مادرم اصرار میکند و میگوید: «میخواهم فرزندم را خودم ببینم».

آنجاست که مادرم از روي دندان شکسته، لباسهاي زیرش و کلید دو قدم مانده تا حرم 25 کمد وسایل شخصی شهید که در جیب لباسش قرار داشته، غلامرضا را شناسایی م یکند. بعد هم که آمدند و همان کلید را تمیز کردند و به قفل کمد انداختند، در باز شد و وسایل پروازي غلامرضا را دیدیم. پیکر شهید بعد از غسل و کفن در حضور مسئولان محترم پایگاه چهارم شکاري دزفول و امام جمعه ي دزفول طی تشریفات نظامی خاص، به همراه خلبان محمدعلی بختیاري، اقوام و پدر و مادر بعد از سه سال و شش ماه با بالگرد از دزفول به خرم آباد منتقل شد. بالگرد حامل پیکر و همراهان شهید در محوطه ي بیمارستان شهداي عشایر خرم آباد بر زمین نشست و پیکر غلامرضا با حضور مقامات لشکري و کشوري و با استقبال گسترده ي مردم در قبرستان خضر (ع) خرم آباد در بهشت 13 به خاک سپرده شد. 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده