مصاحبه با آزاده 10 سال اسارت «نادر قربانی»
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۲۹
آزاده لرستانی «نادر قربانی» در بیان خاطرات دوران اسارت خود می‌گوید: زمانی که من اسیر شدم، خانواده‌ام بی‌اطلاع بودند. بعد مدتی از طریق یکی از آشنایان به مادرم خبر میدهند که من اسیر شده‌ام. مادرم که وابستگی شدیدی به من داشت با شنیدن این خبر طاقت نیاورد و به رحمت خدا رفت و داغ دوباره دیدنش برای همیشه بر دل من باقی ماند.

به گزارش نوید شاهد لرستان، آزاده سرافراز «نادر قربانی» متولد سال 1339 در شهرستان خرم آباد است. چهارم آبان ماه 1359 در حالی که تنها یک ماه از آغاز جنگ گذشته بود در خرمشهر به اسارت دشمن بعثی درآمد و بعد از گذشت ده سال تحمل رنج اسارت در زندانهای عراق، در تاریخ بیست و نهم مرداد 1369 به میهن بازگشت.

این آزاده گرانقدر در بیان خاطراتش می‌گوید: زمانی که جنگ آغاز شد همراه با دیگر رزمندگان به دفاع از خرمشهر پرداختیم. روز چهارم مهرماه به اسارت دشمن بعثی درآمدیم و به استخبارات منتقل شدیم. در آنجا با آقای ابوترابی آشنا شدم. بعد از چندماه ما را به اردوگاه منتقل کردند که پس از ورود از سربازها خواستم یک قرآن در اختیار من بگذارند. آنها خیلی تعجب کردند و گفتند؛ شما ایرانی‌ها مگر مسلمان هستید که بخواهید قرآن بخوانید چون زبان شما فارسی است و قادر به درک مفاهیم قرآن که به عربی هست نمی‌شوید.

وی گفت: در دوران اسارت خیلی از اسرا توانستند قرآن را در حد ده جزء، بیست جزء و غالباً به طور کامل حفظ کنند. همین تمسک به آیات قرآن باعث ایجاد روحیه قوی در اسرا می‌شد که می‌توانستند دوران سخت اسارت و شکنجه‌های روحی و جسمی آن دوران را تحمل نمایند.

قربانی در ادامه گفت:  گاهی اوقات افسران عراقی از صبوری اسرای ایرانی عاجز می شدند و دست به ‏کارهایی می‌زدند تا از اسرا زهرچشم بگیرند. گاهی موفق می‌شدند و گاهی نیز تیرشان به سنگ می‌خورد. حتی فیلمها و برنامه‌هایی که برای آزادگان در سالهای پس از جنگ ساخته شده، نتوانسته حق مطلب را آنطور که باید و شاید بیان کند و تنها گوشه‌ای کوچک از سختی‌ها و مشقت‌های ‏اسرا را توانسته‌اند به نمایش بگذارند.

این آزاده لرستانی در خصوص اینکه خانواده‌اش چگونه از نحوه اسارتش باخبر شدند، می گوید: زمانی که من اسیر شدم، خانواده‌ام بی‌اطلاع بودند. بعد مدتی از طریق یکی از آشنایان به مادرم خبر میدهند که من اسیر شده‌ام. مادرم که وابستگی شدیدی به من داشت با شنیدن این خبر طاقت نیاورد و به رحمت خدا رفت و داغ دوباره دیدنش برای همیشه بر دل من باقی ماند.

مادرم با شنیدن خبر اسارتم فوت کرد

نادر قربانی با اشاره به اینکه دوران اسارت باعث خودسازی و دگرگونی روحی آزادگان شد، گفت: محیط زندان در شرایط آن روزهای ما بسیار موثر بود. در جبهه همه سعی می‌کردند که خود را با نماز و دعا و تضرع حفظ کنند. وقتی جنگ تحمیلی تمام شد و رزمندگان به خانه خود بازگشتند هر کسی به زندگی خود رفت. اگر افراد در این مدت خودسازی کرده بودند همان را ادامه دادند ولی اگر صرفا به دلیل تاثیر محیط بود قطعا هر کسی که به خانه و زندگی خود رفت، به مرور زمان به فراموشی سپرده شد. ولی خدا را شکر اکثر آزاده‌ها در این مسیر و خط مانده‌اند.

وی درخصوص آزادگانی که در بند اسارت و در اثر شکنجه به شهادت رسیدند، می‌گوید: بعضی از همرزمان ما وقتی به اسارت درمی آمدند مجروح بودند و در طی روزهای اسارت به خاطر شدت شکنجه‌ها و عدم رسیدگی پزشکی به آنها جلوی چشمان ما جان می‌دادند و من و تعدادی دیگر از آزادگان خیلی غریبانه آنها را به رسم امانت در قبرستانهای عراق به خاک می‌سپردیم.

قربانی همچنین گفت: از تعداد 900 آزاده لرستانی که در بند رژیم بعثی بودند، تعداد 16 نفر آنها در اسارت به شهادت رسیدند که تحت عنوان شهدای غریب در اسارت در آینده نزدیک برای آنان با همکاری سایر آزادگان اجلاسیه‌ای استانی برگزار خواهیم کرد تا ادای دینی باشد در برابر استقامت و از خودگذشتگی آنها که در روزگار غربت و به دور از خانواده شان به شهادت رسیدند.

وی در خصوص خاطرات شهادت یکی از این شهدای غریب می‌گوید: به خاطر دارم که همان روزهای اول که به اسارت درآمدیم و در استخبارات بودیم، تعدادی از رزمندگان را از قصرشیرین به آنجا آوردند. عراقی‌ها در بین اسرا رجزخوانی و به امام و نظام توهین می‌کردند. همزمان سربازان عراقی ما را با کابل و باتوم کتک بزنند که خیلی از بچه‌ها آنجا مجروح شدند.

مادرم با شنیدن خبر اسارتم فوت کرد

در این بین یکی از رزمندگان به نام «سعید گیل آبادی» از همشهریهای خودم در خرم آباد که هیکل ورزیده‌ای داشت بلند شد و با صلابت مثال زدنی رو به عراقیها کرد و گفت: من پاسدار خمینی هستم. هرچه تلاش کردیم که سعید را از این کار منع کنیم ولی او گفت: اگر من کاری نکنم اینها به توهین و رجزخوانی خودشان ادامه میدهند و همه بچه ها را شهید می‌کنند. عراقیها سعید را با خودشان بردند و در انفرادی نگه داشتند و شکنجه کردند. از او می‌خواستند که به امام خمینی توهین کند. ولی سعید این کار را انجام نداد و در مقابل آنها استقامت کرد. در نهایت سربازان عراقی او را به شهادت رساندند و تاکنون که 45 سال از آن روز می‌گذرد هیچ خبری از سعید به خانواده‌اش نرسیده است و همچنان جاویدالاثر است.

وی در پایان گفت: اسارت واژه‌ای پرمعناست و تا زمانی که کسی آن را تجربه نکرده باشد نمی‌داند درد و رنج‌های آن چیست. حتی یادآوری دوران اسارت و حبس، آن‌هم در دیار غربت و همراه با شکنجه سخت و دردناک است. اگر لطف خدا نبود آزادگان ما هرگز نمی‌توانستند در زندان‌های مخوف عراق دوام بیاورند. روز و لحظه‌ای نبود که اسرای ایرانی در بند و در زندان‌های بعثی‌ها آرزوی برگشت به ایران نکنند تا بتوانند در عمران و آبادانی کشورشان سهیم و شریک باشند. تحمل زندان سخت و دوری از رفقا و خانواده‌ها و عزیزانمان حقیقتا بسیار سخت‌تر بود اما صبوری کردیم و پیوسته منتظر شنیدن یک خبر از آزادیمان از زندانهای عراق و رسیدن به ایران برای ساختن کشورمان بودیم. بیش از چهل و سه هزار آزاده در کشورمان داریم و ما باید آنانی را که در قید حیاتند قدر بدانیم. همچنین سبک زندگی آزادگان هم درس است و هم نوعی نشانه مقاومت و ایستادگی که باید به خوبی و در قالب سبکهای مختلف هنری ثبت و ضبط گردد و به نسل آینده منتقل شود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده