خاطرات آزادگان تجربیاتی در حوزه مقاومت و ایثارگری برای نسل آینده است
به گزارش نوید شاهد لرستان، «حمید حسنوند» از آزادگان سرافراز استان لرستان می باشد که در عملیات رمضان به اسارت دشمن بعثی درمی آید و مدت 8 سال از عمر خود را در زندانهای عراق به سر برده است.
وی می گوید: در عراق از اول تا پایان جنگ ۲۳ اردوگاه وجود داشت که اسرا بهطور متناوب در این اردوگاهها اسیر بودند و سختترین اردوگاه عراق ابوغریب در بغداد بود که زندانیهای خاص و زندانیهای سیاسی عراقی نیز در آنجا نگهداری میشدند.
حسنوند با اشاره به اینکه بعثیها از انواع شکنجههای روحی و جسمی، از فلک کردن تا اعدام در زندانهای اسرای جنگی استفاده میکردند، ادامه داد: بسیاری از آزادگان غالباً شکنجههای جسمی را بیان میکنند و این در حالی است که شکنجههای روحی به مراتب از شکنجههای جسمی سختتر بود، چراکه آثار شکنجههای روحی تا مدتها و بعضاً هنوز هم وجود دارد اما آثار شکنجه جسمی بعد از چند روز از بین میرفت.
این آزاده لرستانی با اشاره به اینکه در بازه زمانی سال ۶۳ تا ۶۶ در اردوگاه موصل یک بودم که در این مدت چهار سال، حاج آقا ابوترابی که رهبر و دلسوز اسرا بود نیز در این اردوگاه حضور داشت، یادآور شد: صلیب سرخ هر دو ماه یکبار به اردوگاه سر میزد و در یکی از بازدیدها از حاجآقا ابوترابی پرسید من ۳۰ سال مأمور صلیب سرخ بوده و از همه زندانهای کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی بازدید کردهام اما در زندان اسرای ایرانی شرایطی خاص وجود دارد.
نفر اول سمت چپ ایستاده «حمید حسنوند»
وی در ادامه گفت: مأمور صلیب سرخ از ابوترابی پرسید در طول بازدیدهایی که از زندانهای مختلف داشتم و هرگاه که به زندانها رفتهام زندانیان نسبت به سری قبل از لحاظ روحی در وضعیتی بدتر بودند اما در اردوگاه اسرای ایرانی هر سری نسبت به سری قبل روحیه اسرا شادتر و بشاشتر میشوند، دلیل آن چیست؟.
حسنوند افزود: حجتالاسلام ابوترابی در پاسخ به سؤال مأمور صلیب سرخ گفت: ما صاحب دین و مکتب هستیم و از امامانمان پیروی میکنیم و این روحیه شاد اسرای ایرانی ریشه در مکتب و مسائل دینی دارد. ما اسارت را امتحان میدانیم و بر این اعتقادیم که باید از امتحان سربلند بیرون بیاییم پس براساس تکلیف، سختیهای اسارت را تحمل میکنیم و بر این اساس است که روحیه اسرای ایرانی هر روز بهتر از روزهای گذشته است.
وی در بیان خاطره ای دیگر از دوران اسارت گفت: روزی یک افسر عراقی برای بازدید از وضعیت زندانیان به زندان آمد. در آنروز باران می بارید و ما مجبور بودیم در کنار محوطه زندان بایستیم تا مثلا به او احترام گذاشته شود. وقتی از ماشین پیاده شد با غرور چتری را باز کرد تا روی سرش بگیرد. در همان لحظه بادی وزید و چتر را به عقب کشید. من با دیدن این اوضاع خنده ام گرفت خودم را کنترل کردم و تنها به صورت ناخداگاه یک لبخند کوچک زدم. سربازی که در نزدیک من بود متوجه شد و دست مرا گرفت. مرا وسط محوطه زندان بردند و روی گل و لای پرتاب کردند و با باتوم و کابل به جان من افتادند.
این شکنجه ها روحیه مقاومت و ایثار و از خودگذشتگی را بین اسرا بیشتر میکرد. به عنوان مثال هر گاه ایران عملیاتی انجام می داد عراقی ها می آمدند داخل زندان و از هر آسایشگاهی ۱۰ نفر را می بردند و به شدت کتک می زدند. وقتی سر و صدای کتک خوردن اسرای اولین آسایشگاه را می شنیدیم متوجه می شدیم که دوباره عملیاتی انجام شده است و به سراغ تمام آسایشگاه ها خواهند آمد. خیلی سریع ۱۰ نفر از جوانترها و سالمترها پشت در آسایشگاه صف می کشیدند تا بعثی ها آنها را برای کتک زدن با خود ببرند تا مسن ترها و زخمی ها در امان بمانند. عراقی ها قدرت فهم این موارد را نداشتند و از زاویه نگاه خودشان به موضوع می نگریستند. به همین دلیل داوطلبان کتک خوردن را دیوانه و احمق خطاب می کردند.
وی افزود: از این دست نمونه های زیادی وجود دارد. آنها هراز چند گاهی به آسایشگاه می آمدند و می گفتند که همه باید در مدت زمان کوتاهی سرشان را با تیغ بتراشند. تعداد اسرا زیاد بود و به هر ۱۳ یا ۱۴ نفر یک تیغ می رسید. به همین دلیل تیغ پس از کمی استفاده خیلی زود کند می شد. اما همیشه پیرترها را در ابتدای صف می گذاشتیم و پس از آنها نوبت به جوانترها می رسید. نفرات وسط گروه به خاطر کند شدن تیغ بسیار اذیت می شدند چه رسد به نفرات آخر. برای آخرین نفرها تیغ اصلا تیزی نداشت و مجبور بودیم با سیمان های زمین آسایشگاه، تیغ را کمی تیزتر کنیم. نفرات آخر به شدت اذیت می شدند.
حسنوند گفت: با برنامه ریزی می توان از خاطرات آزادگان به عنوان تجربیاتی در حوزه مقاومت و ایثارگری برای فرزندانمان و آیندگان به بهترین وجه استفاده کرد. این خاطرات در مدارس و دانشگاه ها و جمع های غیر از آزادگان عنوان بشود نه برای خود ایثارگر و آزاده ای که خودش در اردوگاه های رژیم بعثی حضور داشته است و آنها را با گوشت و پوست خودش لمس کرده است.
حمید حسنوند در پایان گفت: من بعنوان یک اسیر ایرانی به هیچ وجه پشیمان نیستم. بوضوح می گویم که بهترین دوران زندگیم دوران اسارت بود. در آنجا ما از مادیات دور و به خدا نزدیک بودیم، برخلاف شرایط کنونی که در محاصره مادیات قرار گرفته ایم. بودن در کنار بزرگوارانی مانند مرحوم حاج آقای ابوترابی و دیگر دوستان برایم بسیار غنیمت بود و به رغم تمام سختی ها، لحظه لحظه آن برایم شیرین و دلنشین بود. آنجا عقیده و هدف داشتیم و برای رسیدن به آن با تمام مشکلات و سختی ها نبرد می کردیم. از لحاظ روحی بسیار قوی شده بودیم. با صبر و استقامت داغ ناله زدن ما در زیر شکنجه به دل بعثی ها مانده بود. آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.
یادآور می گردد: خاطرات این آزاده لرستانی در کتابی با عنوان «ایستاده در قفس» به قلم فرحزاد جهانگیری سال 1401 به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/