زندگینامه شهید «محمد چوبکار»؛
يکشنبه, ۰۹ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۴
شهید «محمد چوبکار» از شهدای پزشک لرستان است که در دوران دفاع مقدس با سمت پزشک در میدان جنگ حاضر شد و در نهایت سی ام خرداد 1367 در مهران به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد لرستان، در بیست و نهم دی ماه 1339 در بروجرد و در جایگاهی از علم و تقوا، پسری پا به عرصة وجود گذاشت که او را محمد نام نهادند. همزمان با گذراندن دوران دبستان و دبیرستان از محضر جد بزرگوارش بهره‌ها برد و استفاده‌ها نمود. دوران جوانی او مصادف با اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی بود. محمد که روحی صادق و عقیده‌ای کامل داشت، تاب دیدن سایة شوم ظلم و ستم را بر هم‌کیشان خود نداشت و بر پایة جوشش چشمه‌های غیرت و تعهد، خود را در رود جاری و خروشندة ملت روان ساخت تا چون سیلی بنیان‌کن سدهای فساد و تباهی را پر کند. صحنه‌های تظاهرات و راهپیمایی‌ها شاهد حضورش بودند.

بعد از اخذ دیپلم در سال 57 او که استعداد و نبوغ فوق‌العاده‌ای داشت، بلافاصله وارد دانشگاه اهواز شد و در رشتة پزشکی مشغول به تحصیل شد.

با آغاز تحصیلات دانشگاهی او نه تنها خود را، بلکه دوستان خویش را به صحنه‌های فریاد علیه نامردی‌ها می‌کشاند و در دانشگاه و برون از آن صلای نبرد و ستیز علیه خودکامگی‌ها را همگام با دیگر یارانش سر می‌داد و در این مبارزه علیه بیماری‌های جامعه شرکت می‌کرد و خواهان این بود که خود و دوستانش تجربة طبابت را نخست در آزمایشگاه تاریخ و دروس عملی آن را در عمل خویش و جامعة خویشتن پیاده کند و به زدودن عفونت‌های تباهی و بیداد از پیکره جامعه همت گمارد. وی آن زمان از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اهواز بود. پس از تعطیلی دانشگاه‌ها او که شیفتة خدمت به انقلاب و محرومین جامعه بود، فعالیت خود را به نحو دیگری شروع کرد و عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از آنجا که معتقد بود قرآن بر هجرت مومنان تاکید دارد، شهر کرمانشاه را برای خدمت و یاری دادن انتخاب کرد و علیرغم کمبود امکانات و مشکلات زیاد به کار پر ارج تدریس نیز همت گماشت.

شهیدی که پزشک میدان بود

با شروع جنگ تحمیلی او احساس نمود که بیگانگان همچون ویروس‌های خطرناک، سلامت انقلابش را مورد تهدید قرار داده‌اند و با شور و شعف به جبهه‌های نبرد از پهنة غرب تا جنوب شتافت.

او ضمن حضور مکرر در جبهه‌ها در پذیرش سپاه نیز فعالیت داشت. در همان سال بنا بر احساس وظیفه و تکلیف ازدواج نمود که ثمرة آن دو دختر می‌باشد. بعد از انقلاب فرهنگی، در جبهه دانشگاه فعالیت خود را در دو جهت اساسی ادامه داد، از یک طرف تحصیل بود تا خدمت خود را مفیدتر انجام دهد و از طرفی دانشجویان تازه‌وارد را هدایت و ارشاد می‌نمود و همواره آنان را از خطر لغزش در درة انحراف غربزدگان که با نقاب خدمت به خلق‌ها خود را نمایان می‌کردند، برحذر می‌داشت و خطوط رنگین، ولی رسوای منافقین را برایشان می‌شناساند.

همزمان با تحصیل در دانشگاه، فعالانه با سپاه همکاری داشت و اوقات فراغت را در بهداری سپاه می‌گذراند و همواره به این عضویت افتخار می‌کرد و در ضمن سنگر جبهه را نیز ترک نکرد و در اکثر عملیات‌ها، خصوصاً کربلای 5 حضور داشت و به درمان مجروحین پرداخت.

محمد به روحانیت علاقة زیادی داشت و آنان را هدایتگران جامعه به سوی نور الهی می‌دانست. او اطاعت از امام را اطاعت از خدا می‌دانست و بارها گفته بود که فرمانبرداری از دستورات ایشان وظیفة همگانی ماست. او قرآن را سرلوحة حیات خویش قرار داده بود و علاوه بر این با صوت زیبایی آن را می‌خواند. آیات بسیاری را از حفظ داشت و بر اساس قوانین حیاتبخش، خلق و خوی خود را پرورش می‌داد.

امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان اصلی عملی از احکام الهی جاری می‌ساخت. از خصوصیات بارز این شهید، اخلاق نیک، تقید به نماز اول وقت در مسجد، تقوی، تواظع و اخلاص بود و به جرات می‌توان گفت که نمونة یک کامل یک مومن متعهد بود.

سرانجام محمد در بهمن‌ماه 1366 با درجة دکترا از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در این هنگام آهنگ هجرتی دیگر کرد و با وجود این که می‌توانست در پناه شهرها زندگی کند و محیط آرام و بی‌دغدغه‌ای را برای خود فراهم نماید، اما دوباره به جبهه‌های خطرخیز شتافت، زیرا قلب او همواره به یاد خدا بود و جنگ را وسیله‌ای برای رسیدن به معبود خویش می‌دانست، پس چگونه می‌توانست خود را قانع کند که در پشت مرزها، دور از هر گزند و فارغ از هر مسئولیتی، به آرامش ظاهری دنیا روی آورده و عزم بر خطر در راه هدف ننماید.

محمد اگر چه از دانشگاه فارغ التحصیل شد، ولی هیچ گاه خود را از دانشگاه جهاد و مبارزه فارغ نمی‌دید و بر پایة همین باور دوباره رهسپار حماسه‌دار ترین صحنه‌های تاریخ شد. او همیشه می‌گفت:

 

« من بر اساس رسالت و مسئولیتی که احساس کرده‌ام، در راه ا... و برای پاسداری و حراست از انقلاب اسلامی در این مقطع حساس به جبهه‌ها می‌روم و چون تکلیف شرعی است، باید بروم تا در این راه به شهادت برسم».

من بار در اردیبهشت 1367 در بهداری سپاه غرب شروع به فعالیت کرد و علاوه بر کارهای قبلی مسئولیت راه‌اندازی بخش ش. م.ر را که وظیفة درمان مصدومین شیمیایی را داشت به عهده گرفت.

پس از آنکه دشمن بعثی و نقابداران رسوای منافقین منطقة مهران را مورد هجوم شیطانی و تجاوزکارانة خود قرار دادند، محمد با وجود داشتن مسئولیت‌های ستادی در شهر، داوطلبانه به منطقه اعزام می‌شود تا از نزدیک به درمان مجروحین بپردازد و به خطوط مقدم می‌شتابد و تا مرزهای درگیری تن به تن پیش می‌رود تا شاهد خویش را از نزدیک ببیند، به همگان بفهماند که برای حراست از مرزهای عقیده باید بی‌باکانه به نبرد پرداخت که: اعتقاد را این قدر ارزش هست تا بهترین سرمایه‌های زندگانی را برایش به کار گرفت و در فرجام این حرکت و هجرت در آخرین روزهای بهار 67 به بهاران دیگری می‌شتابد.

 او از شاهدانی بود که شهد شیرین عشق به لقا الله را سر کشید و به سوی معشوق شتافت و در حالی دنیای فانی را وداع می‌گفت که لبخندی رضایتمندانه بر لب داشت و به آرزوی همیشگی‌اش رسید.

 جاودان و بی‌انتها، سرسبز و با طراوت و با انبوهی از دشت‌های لاله که انتظارش را می‌کشیدند تا از کوثر شهادت جرعه‌ای بنوشد و تا اوج آسمان‌های معنویت پر کشید تا با ملکوتیان جاودانه شود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده