
من طرفدار حق هستم
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «سیدناصر حسینیان» یکم فروردین ۱۳۴۸، در شهرستان آمل به دنیا آمد. پدرش سید عیسی و مادرش خیرالنسا نام داشت. در تاریخ سیزدهم مرداد ۱۳۶۵، در مریوان بر اثر اصابت تیر به سر به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای اجوارکلا به خاک سپرده شد.
چند خاطرهای از شهید «سیدناصر حسینیان»:
سید عباس- برادر شهید: سال ۶۱ من ۱۳ ساله بودم که برادر بزرگم در جبهه بود. ایشان مجروح شده بود و به اشتباه به ما گفتند که ایشان شهید شد و من از شنیدن این حرف خیلی گریه میکردم. برادرم ناصر آمد و به من دلداری داد گفت: «از تو توقع نداشتم که اینگونه باشی اگر من شهید شوم شما باید به پدر و مادر امیدواری بدهی. باید محکم باشی.» آن موقع ناصر ۱۴ سالش بود به من داشت سفارش میکرد که اگر خبر شهادت من را آوردند شما باید صبور باشی.
دوره نوجوانی با بچههای محل که بازی میکردم اگر بین ما بحثی میشد شهید همیشه طرف حق را میگرفت به او میگفتم تو برادر من هستی ایشان میگفت: من طرفدار حق هستم.
یکی از همرزمانش تعریف میکرد ما ۳۰ ـ ۴۰ نفر در ۳ دستگاه تویوتا بودیم که در مریوان به کمین دشمن افتادیم و گرفتار کوملهها و گروهکها شدیم. ۳ نفر از داخل ماشین پیاده شدند یکی برادرم، یکی هم بی سیم چی بچه کرد و دیگری محمود آبادی بود اینها قبل از این که اسیر شوند قلب بی سیم را در آورد. بیسمهای پی آر سی قلب دارند و اطلاعات را ذخیره میکنند ایشان برای این که اطلاعات به دست کومله نیفتد آن را در میآورد و در دره پرتاب میکند و رمز آن را هم میخورد. کوملهها با دیدن این صحنه او را شکنجه میکنند و به پای او تیر میزنند ولی ایشان استقامت کردند و ضعف نشان ندادند و به درجه رفیع شهادت رسید.
بعد از مراسم هفتم شهید همان شب در خانه ما به صدا آمد و چند نفر از پاسداران و بچههای انجمن اسلامی به منزل ما آمدند و همراهشان ساک و لوازم شخصی شهید است. با دیدن ساک خیلی خوشحال شدیم و توانستیم هر کدام چیزی به یادگاری از شهید داشته باشیم. آنها که رفتند ساعت ۱۰ ـ ۱۱ شب یکی از خانمهای محل به همراه شوهرش منزل ما آمدند و گفتند ببخشید ساک شهید شما رسید؟ ما تعجب کردیم و گفتیم شما از کجا میدانی ایشان گفتند ما چند سالی است که بچه دار نمیشویم. خواب شهید شما را دیدم گفت: «برو داخل ساک من چیزی تبرکی بردار.» ما گفتیم چیزی نمانده همه را ما به یادگاری برداشتیم ایشان گفت میشود ساک را به من بدهید. ساک را آوردیم و همه جای ساک را گشت چند تا دانه تخمه پیدا کرد و برای تبرک بردند و بعد از مدتی خبر بارداری و داشتن فرزندی سالم را از ایشان برای مان آوردند.
انتهای پیام/