جبهه - صفحه 45

جبهه
شهدای آذر

مختصری از زندگینامه شهید مختار آبرفت

امام خمینی (ره) : آن چیزی که انسان را به ضیافتگاه خدا راه می دهد این است که غیر خدا را کنار بگذارد و این برای هرکس میسور نیست.
گفت‌وگو با برادر شهید امنیت روح‌الله عالی فرمانده گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا (ع)

جهاد در جبهه امنیت تمامی ندارد

به دلیل شرایط کاری روح‌الله خانواده آمادگی داشتند که در آینده نزدیک خبر شهادتش را بشنوند. در واقع می‌دانستیم او رفتنی است. روح‌الله به مادرمان می‌گفت: من لیاقت شهادت را ندارم، ولی شما را به صبر حضرت زینب (س) قسم می‌دهم که اگر لایق شدم و به شهادت رسیدم، افتخار کنید. گریه نکنید و دشمن ما را شاد نکنید
خاطراتی از «شهید داور یسری» فرمانده اسبق سپاه پاسداران ناحیه اردبیل؛

عاشق مطالعه بود/در مشکلات همیشه پیش قدم از سایرین بود

چند تن از همرزمان و دوستان شهید داور یسری که فرمانده اسبق سپاه پاسداران ناحیه اردبیل بود، خاطراتی را تعریف کرده‌اند که گویای عشق این شهید به مطالعه است.

چند خاطره از «شهید داوود آجرلو»/ به ياد علي اكبر و علي اصغر (ع) اشك بريز

مادر شهيد مي‌گويد: آخرين بار كه داوود عازم جبهه بود، به من گفت: اگه من برم و شهيد بشم گريه ميكني مادر؟ گفتم چه كنم؟ گريه نكنم؟ پسرم گفت: چرا گريه كن ولي به ياد علي اكبر و علي اصغر اشك بريز.
سراسر سینه ام مجرای غم شد / امیدم رفت بر قلبم ستم شد

مختصری از زندگینامه شهید علی جان افتاده

آن شهید گرانقدر از همان آغاز زندگی دارای روحیه معنوی و مذهبی بود واز راه کشاورزی وانجام معامله امرار معاش می کرد .
سراسر سینه ام مجرای غم شد / امیدم رفت بر قلبم ستم شد

مختصری از زندگینامه شهید علی جان افتاده

آن شهید گرانقدر از همان آغاز زندگی دارای روحیه معنوی و مذهبی بود واز راه کشاورزی وانجام معامله امرار معاش می کرد .
گفت‌وگو با همسر شهید علی‌اصغر اکبری که در ۱۵ سالگی همسر شهید شد

من و نوزاد 3 ماهه‌ام در جهاد همسرم سهیم بودیم

ما دیگر چشم‌انتظار برگشتن او نبودیم. من هم کاری نمی‌توانستم انجام دهم، یک دختر روستایی ۱۵ ساله با یک بچه کوچک که نه پدر داشتم و نه مادر. جایی را هم بلد نبودم، کجا می‌توانستم بروم و از او خبر بگیرم. من او را به خداوند هدیه دادم و خداوند او را پذیرفت. من از داشتن علی‌اصغر محروم شدم، اما به خدا توکل کردم
سیری در وصیت مدبرانه شهید«جمشید رنجی»؛

شهادت عین سعادت است

پناه بردن به شهادت فرار از زندگى است كه فرصتى است كه به دست آمده و من خود را در تاريخ صدر اسلام مي دانم و فرصت دست يابى به فيض عظيم شهادت را عين سعادت است غنيمت مى شمارم.
برگرفته از کتاب «دفتر بسیج» جلد دوم/

بسیج محور وحدت اقشار مردم

در جلد دوم کتاب «دفتر بسیج»، گزیده ای وصایای شهدا در باره اینکه بسیج محور وحدت اقشار مردم است، گردآوری شده است.
برگرفته از کتاب «دفتر بسیج» جلد دوم/

بسیج، لشکر مخلص خدا

در جلد دوم کتاب «دفتر بسیج»، گزیده ای از وصایای شهدا درباره بسیج، اخلاص بسیجیان گردآوری شده است.
گفت‌وگو با برادر شهیدان شعبانی

مادر صبور ما قاصد شهیدان شد

شهید فرزین شعبانی از شهر کومله شهرستان لنگرود است. خانواده شعبانی دو شهید تقدیم انقلاب و نظام اسلامی ایران کرده است.
برگرفته از کتاب «دفتر بسیج» جلد اول/

وصيت شهدا به مردم در مورد بسيج

در جلد اول «کتاب دفتر بسیج» گزیده ای از وصیت های شهدا گردآوری شده است که درباره سفارش آنها به مردم برای ارج نهادن به جایگاه بسیج است. در کلام شهدا بسيج واقعا مدرسه عشق است و مردم باید بيدار بوده و در صحنه باشند.
برگرفته از کتاب «دفتر بسیج» جلد اول/

وصیت شهدا به بسیجیان

در جلد اول کتاب گزیده موضوعی وصیتنامه شهدا با عنوان دفتر بسیج، سفارش هایی که شهدا به بسیجیان و همرزمان خود داشته اند گردآوری شده است. همه شهدا همرزمان و دوستان خود را سفارش به حمایت از امام امت کرده اند و خواسته اند تا سلاحشان بر زمین گذاشته نشود.
برگرفته از کتاب «دفتر بسیج» جلد اول/

منزلت بسیج در کلام شهیدان

در کتاب گزیده ی موضوعی وصایای شهدا با عنوان دفتر بسیج، وصیتنامه های شهدا که اشاره به منزلت و جایگاه ارزشمند بسیج داشته گردآوری شده است.
گفت‌وگو با همسر معلم شهید، علی علوی که پیکرش 8 سال مفقود بود

فرزندانم به شوق دیدن پدرشان قد کشیدند

وقتی آزادگان گیلانی برمی‌گشتند، نزد آن‌ها می‌رفتم و سراغ علی را می‌گرفتم. وقتی پاسخی نمی‌شنیدم تا مدت‌ها افسرده می‌شدم و مدت طولانی سکوت اختیار می‌کردم. تلویزیون نگاه نمی‌کردم.
شهدای آذر

مختصری از زندگینامه شهید خدابخش نيكبخت

شهيد خدابخش نيكبخت فرزند مرحوم قايد غريبعلي قايدگيوي ساكن روستاي سيار (عشاير) دشت روم «دو رگ دهنو ممسني»در سال 1342 در خانواده اي نسبت به وضع منطقه ثروتمند متولد شد.
دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت /جرعه ای نوشم ز دست ساقی کوثر بمیرم

مختصری از زندگینامه شهید الله افروز

شهید افروز درسال 1315 در یک خانواده مستضعف و در عین حال متدین دیده به جهان گشود.
گفت‌وگو با همسر معلم شهید، علی علوی که پیکرش 8 سال مفقود بود

فرزندانم به شوق دیدن پدرشان قد کشیدند

وقتی آزادگان گیلانی برمی‌گشتند، نزد آن‌ها می‌رفتم و سراغ علی را می‌گرفتم. وقتی پاسخی نمی‌شنیدم تا مدت‌ها افسرده می‌شدم و مدت طولانی سکوت اختیار می‌کردم. تلویزیون نگاه نمی‌کردم.
گفت‌وگو با خواهر برادران شهید حجت‌الله و اکبر صابری

زیاد به جبهه می‌رفتند و کم به مرخصی می‌آمدند

اکبر هنگامی که عضو سپاه شد ماهی 2 هزار و 500 تومان حقوق می‌گرفت که خمس آن را می‌داد و بقیه پولش را آذوقه می‌گرفت و بین بچه‌های فقیری که در پل بهشتی در کنار جاده قم در چادر زندگی می‌کردند پخش می‌کرد
نگاهی به روند آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ در گفت‌وگویی با دکتر کاظم پدیدار از رزمندگان حاضر در شهر

آزادی سوسنگرد فتح‌الفتوحی برای عملیات بزرگ بعدی بود

اولین نانوایی فعال در جنگ را بچه‌های کازرون آنجا ایجاد کردند. نانوایی که نان داغ درست می‌کرد و در شبانه‌روز ۵ هزار نان درست می‌کردیم و تحویل خط مقدم می‌دادیم. نیرو‌ها می‌گفتند سوسنگرد شهر دوم کازرونی‌هاست. در خانه‌ها خاطرات بسیار خوبی داشتیم و در این خانه‌ها مستقر شده بودیم
طراحی و تولید: ایران سامانه