کتاب راه ستاره‌ها 3

کتاب راه ستاره‌ها 3

به شهید «حسن حسین‌پور»، شهید «بروجردی» می‌گفتند!

«آن‌قدر مخلص و آرام بود که دوستانش در آن زمان او را شهید زنده خطاب می‌کردند و از آن‌جایی که مو‌هایی روشن داشت به او شهید بروجردی می‌گفتند! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برشی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» | من کجا و شهادت کجا؟

در قسمتی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید «حسن حسین‌پور» است، می‌خوانید: «از حرف‌هایش خیلی نگران شدم حتی تصور اینکه روزی حسن در کنارم نباشد مرا می‌ترساند کم مانده بود گریه‌ام بگیرد تا حال من را دید منو دید خندید و گفت خانم جان چرا ناراحت شدی؟ بادمجون بم آفت نداره من کجا و شهادت کجا؟ ...»

برشی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» | چادرم را سرش کرد!

در قسمتی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید حسن حسین‌پور است، می‌خوانید: «چادرم را سرش کرد و در حالتی که نوع چادر پوشیدن افراد محجبه را تقلید می‌کرد، گفت: من اگه خانوم بودم اینجوری حجاب می‌گرفتم! اما با این حال، حجاب فقط برای خانوم‌ها نیست ...»

خاطرات/ نذر چهل نماز شب!

«زمانی که برای دوره آموزشی به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا (ع) چهل بار نماز شب خوانده بود. بعد از چهلمین شب، با من تماس گرفت و گفت: مادر جان من خوابی دیده‌ام که اگر لایق باشم به آن می‌رسم! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه