مجری تاریخ شفاهی خاطرات فرمانده لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس گفت: به علت نقش مهم همسران فرماندهان در دوران جنگ، تاریخ شفاهی همسر سردار رودکی و همسران شهدای این لشکر جمع آوری و مکتوب می شود.
کد خبر: ۴۳۶۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۳
کتاب «تا بهشت»، خاطرات شفاهی انقلاب اسلامی در منطقه رودبار دامغان به کوشش محمدمهدی عبدالله زاده منتشر شد.
کد خبر: ۴۳۴۳۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۹
اولین جلسه تاریخ شفاهی امیر دریادار عباس محتاج در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس کلید خورد.
کد خبر: ۴۳۳۰۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۶
از سوی مرکز اسناد دفاع مقدس سپاه
سردار نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه از چاپ ۲۰۰ جلد کتاب تاریخ شفاهی و دفاع مقدسی طی بازه ۴ ساله خبر داد.
کد خبر: ۴۳۲۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۶
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین شامانی
همین که میگذاشتمش زمین از گریه غش می کرد . هرجا هم دکتر بردیمش نفهمیدن که مشکلش چی هست . یه دعا نویس گفت ، تا هشت ساله نشه خوب نمیشه .
خدا شاهده بچه ی به اون بزرگی رو موقع نماز خواندن به کولم میبستم و پاهاش از کنارم آویزان بود . اگر روی زمین می گذاشتمش غش می کرد . هشت ساله که شد ، کم کم بهتر شد . شیر هم نمی خورد وبا قاشق بهش شیر می دادم .
کد خبر: ۴۳۱۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۴
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین خیده
من حسین خودم رو فدای حسین فاطمه کردم . اصلا هم ناراحت نیستم ، خدا با علی اکبر و قاسم همنشین اش کنه . وصیت کرده بود که سنگرش و خالی نگذاریم . خدا نوه هام هم به راه راست هدایت کنه . من اسم حسین رو روی یکی شون گذاشتم . قد وبالاو حرکاتش مثل حسین خودم می مونه .
کد خبر: ۴۳۰۹۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۹
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین ترنجی
وقتی اومدیم تو این خونه خواب دیدم میگه مامان من درها رو باز کردم . اومدم کمک تون کنم . تو خواب فکر میکنم داره با ما زندگی میکنه . بچه ی خوب ومودب وآقایی بود . خیلی به ما محبت می کرد .
کد خبر: ۴۳۰۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۲
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین بابایی
من هم که اطلاع نداشتم ووقتی شنیدم ، همون جا نشستم روی زمین وبیهوش شدم . خانم ها گفته بود . این مادر شهید حسین هست . چرا زودتر بهشون خبر ندادن ، الان اگر سکته میکرد چی ؟
هنوز نماز عشاء رو نخونده بودیم که خبر دادند ومن وآوردن خونه . به خواهر وبرادرهاش که تو خونه بودند گفتم وهمه شروع کردند به گریه کردن .
برادرشهید تو ورامین خیاط بود وهمراه عموش اومد . پدرش هم نیمه شب اومد خونه .
کد خبر: ۴۳۰۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۱
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین اشرفی
گفت ، مامان دیگه نمیخوام بهت دورغ بگم . من دارم میرم جبهه . من هم شروع کردم به گریه . گفت ، مامان انقدر بی تابی کردی که از همسایه ها هم خداحافظی نکردم . میگفت ، اگر بلد بودی و میومدی شاهرود . میدیدی که مادر ها چون بچه هاشون از ماشین جا موندند گریه میکنند اونوقت تو برای رفتنم گریه میکنی . بهش گفتم ، برو پسرم خدا به همراهت . کاپشن پدرش و پوشیده بود ولی براش تنگ شده بود . خیلی خوش و قد وبالا شده بود . همسایه نبودند که خداحافظی کنه . من هم گریه نکردم . بغلش کردم و رفت .
کد خبر: ۴۳۰۱۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری
جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
کد خبر: ۴۳۰۰۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی
اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش .
گفتم ، چرا ؟
گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی .
گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود .
گفتم ، چرا این کارو کردی ؟
گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .
کد خبر: ۴۲۹۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۹
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی
هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟
گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام .
رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
کد خبر: ۴۲۸۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲
خانه شهید منطقه 15 تهران با دعوت از والدین معظم شهدای پایتخت خاطرات شفاهی آنها را ثبت و ضبط میکند.
کد خبر: ۴۲۸۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن اخلاقی
بین همه ی برادرهام شهید خیلی آرام و دوست داشتنی بود . خیلی رفتارش خالص بود و به وضع ظاهریش خیلی میرسید . با اینکه اون زمان این چیزها بین مردم باب نبود . برادرم با اینکه بسیجی بود خیلی به آراستگی اش اهمیت می داد .
وقتی هم دردو بیماری داشت ، خیلی کم پیش میومد که تو خونه مطرح کنه . بچه ی مظلومی بود .
کد خبر: ۴۲۸۴۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حجت الله اختری
گفت ، مامان جان خدا بهت یه صبری بده و اگر من شهید شدم ، گریه نکن . اگر شهید شدم لباس نو بپوش و چادرنو سرت کن . روزی هم که شهید نشده بود یه چند تا عکس برام آورد گفت ، اینها رو یادگاری بگیرازمن . بهش گفتم ، مادرجان این کارها چیه ؟
گفت ، مادرجان اینها رو نگه دار .
کد خبر: ۴۲۸۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹
این کتاب حاوی 60 خاطره شامل دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و سرانجام شهادت علی حیدری را شامل میشود. اثر فوق بر اساس مصاحبه با خانواده، همرزمان و دوستان شهید تدوین و منتشر شده است
کد خبر: ۴۲۷۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد سعیدی
نگاه به خاله ام و پسرخاله ام و مادرم کردم وگفتم ، راسته ؟
گفت ، تو که خودت اشهدش هم خوندی .
گفتم ، بگو جنازه داره ؟ بچه ام که تو نامه نوشته بود جنگ تموم شده و من دارم میام . گفته بود ، میام زحماتت وجبران می کنم مامان جان . الان نامه اش چهار روزه به من رسیده . چرا دروغ میگین به من .
ساعت دوازده شب ، سی ویکم تیر ماه نامه رو فرستاده بود و دوازده به بعد شهید شده بود .
کد خبر: ۴۲۷۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد اعظمی
پسرخواهرم که سید و طلبه هست آمد وگفتم ، خاله میخواستم خودم جوادم روبسپارم دست خاک . ولی حالا که تواومدی خودت این کار رو بکن . همون اندازه ای که به دنیا اومده بودبا همون اندازه تحویل خدا دادمش .
کد خبر: ۴۲۷۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جهانگیر صاحب جمعی
وقتی شهید شد ما اصلا اطلاع نداشتیم . اون روز پدرش به من گفت ، برای من آب وغذا بزار میخوام برم سرزمین . من هم بلند شدم که نماز بخونم . وضو گرفته بودم و همین که چادرم انداختم روی سرم و قامت بستم نماز بخونم . یه دستی اومد روشونه ام وگفت ، استوار باش الان برات شهید میارن .
من همون لحظه آتش گرفتم . چادرم واز سرم وگرفتم و سطلی که کنارم بود موقع دویدنم پرت شدم . دویدم جلوی درکه ببینم کی بود . دیدم کسی نیست . توی اتاق ها رو هم گشتم ولی خبری نبود .
یه دفعه صداشو از تو خونه عموش که کنار ما بود شنیدم .
کد خبر: ۴۲۷۳۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جمشید طاهر کرد
همیشه میگم خدایا یه پسرم ودرراه تو دادم ، یکی دیگه دارم به من ببخش . من دو تا پسر داشتم که یکی شهید شد والان یکی دارم . من انقدر خدارو شکر میکردم که خدا می دونه . من هیچ وقت پیش پسر ودخترم وشوهرم گریه نمی کردم . شبها تا صبح از گوشه ی چشم هام اشک میامد . برادرم همیشه میگفت ، شاه پسند از حسین آقا خیلی صبورتر هست . زنداداشم یه روز گوشه خونه خواب بود ، من داشتم عکس پسرم ونگاه میکردم وآرام گریه می کردم که اون ها بیدار نشن . زنداداشم رو به برادرم گفت ، چهل روز گذشته این زن چهل ساعت خواب نکرده . فقط پیش شما حرفی نمیزنه .
کد خبر: ۴۲۷۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶