خاطرات شهید حسن عربی

خاطرات شهید حسن عربی
قسمت دوم خاطرات شهید «حسن عربی»

از تمام علایقش دل کنده بود

برادر شهید «حسن عربی» نقل می‌کند: «روزی که آمد مرخصی، یک راست رفت داخل اتاق. اصلاً توی آن چند روز یکبار هم سراغ کبوترهایش را نگرفت. فقط روز آخر مشتی گندم برایشان ریخت و چند لحظه به تماشا نشست. رفتارش برای همه غیرمنتظره بود.»
طراحی و تولید: ایران سامانه