بیان خاطره

بیان خاطره

بیدارتر از چشم صبح؛ روایتی از هم رزم سردار شهید«احمد شکی»

من برای استراحت وارد سنگر شدم. وقتی برای نماز صبح بیدار شدم احمد را با لباس خیس دیدم و متوجه شدم که او تازه آمده و تا صبح داشت برای سنگر فرماندهی، الوار جا به جا می کرد. می گفت :« ما به اسلام همیشه بدهکار هستیم و اگر شب و روز کار کنیم تازه بدهکاری ما بیشتر می شود.»
طراحی و تولید: ایران سامانه