دلنوشته همسر شهید محمد جعفر حسینی برای شهدای حادثه تروریستی مدرسه سیدالشهدای کابل
نوید شاهد - دخترم! عروسکت بیتاب بود، لالایی که برایش میخواندی را از بر شده بودم... آهسته بغلش کردم با همان ظرافتی که تو در آغوشت میکشیدی!!! برایش لالایی خواندم؛ نگران نباش عزیزکم! روی پایم خواباندمش! عروسکت عادت داشت... اسمش چی بود؟ یادم آمد! بهار... نازدانهی من قول میدهم دیگر اسمش را فراموش نکنم؛ وقتی از مکتب میرسیدی سری به قابلمه و بشقاب پلاستیکیات هم میزدی؛ امروز کمی نامرتب بود... به سلیقه خودت چیدمشان! لباسهای چیندار صورتی و گلدارت را هم بوییدم..