شعر جنگ - صفحه 5
۱۵/مرداد/۱۴۰۴
۰۳:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
اسناد
عکس
فیلم
کتاب و ادبیات
پژوهش
ویژه نامه ها
شاهد الکترونیک
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
بخش ویژه «شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
شعر جنگ
كارت پستال
گفتم كه تبريكي بگويم!/ به شما دوستان!/ به شما كه آن سو نشسته ايد
قفل در هاي رشادت را، شما وا كرده ايد...
عشق،جز در تاول اين دست و پا،معنا نشد/ هيچكس مثل شما،با شور خود،شيدا نشد/ هيچ شعري،مثل زخم وتاول اين دست وپا
قطعه شعري از شهيد مطلب كيان خطاب به فرزندش
عزيزم كودك دردانه من/ چراغ تابناك خانه من/ بگو بابا، چطور حال سركار/ صفا آوردهاي مشتاق ديدار
قطعه شعري از شهيد شيميايي مرتضي نورايي
اگردر جنگ ميبودي ميديري سرم را، تو خود ميگفتي كه صد لعنت به صـدام/ چنين جنگي به نـا حق كـرده تحـميــل ، بــه ايـران سـتـم ديـده بـه نـاچـــار
كبوترها همه آماده پرواز در باران...
سكوتو جمجمه،سنگر،صداي موشها،باران / دو پا، يك دست،مي آيند چشم انداز نخلستان/ سپس،هي سرفه هاي خشك وكشدارو كشنده،مرد
ماهياي سرخ عاشق...
ماهياي سرخ عاشق ، تو حوضي از اسيدن/ دلشون يه دريا، درده، كي ميدونه چي كشيدن!؟
عطر نوشكفتهي بهار
باد ميآيد/ آسمان/ آبيهايش را/ از ياد ميبرد/ ريههاي زمين
عشق، يعني كبوتري بي پر...
از من و نيلي نگاه من، مانده تنها كبوتري، زخمي/ مي نويسم تمامي خود را، بر ورقهاي دفتري زخمي /خاطرات بلند پروازي، از كسالت، به خاك افتاده است
طنين هق هق ابري!...
و زخم شانه ي من هست،تكيه گاه دلت/ شكفته شد گل احساس،در پناه دلت/ طنين هق هق ابري كه چون ستاره،شبي
صدا،صداي خودش بود…
صدا،صداي خودش بود،آب،در اتش/ و سينه سوخته تر،آفتاب،در آتش/ نسيم راه مي افتادو آسمان مي ريخت
شيوه شقايق هاست، سرخ وبي نشان مردن
وه!چه شوم ووحشتناك،زرد در خزان مردن/ سرو بودن وآخر،در تنور نان مردن/ ترس من نه از مرگ است،مي هراسم از ماندن
شهيد زنده
گرچه با كپسول اكسيژن مجابت كردهاند/ مادرت ميگفت: دكترها جوابت كردهاند/ مرگ تدريجياست اين دردي كه داري ميكشي
شعله اش،هفت آسمان را سوخته...
بغض،دامنگير چشمان من است/ پيچك غم،همدم جان من است/ پيچك دردي كه در من،ريشه كرد
شعری از شهيد شيميايي سيد مصطفي موسوي
مستيم و مستي ما از جام عشق باشد/ زين نام اگر بر آريم از نام عشق باشد/ روزي كه كشته گردم در آستانة او
شهر خون
اسفند گذشته از نيمه شبي باراني است/ باد در كوچه شب طعمه سرگرداني است/ باز آغاز عزل متنويام ديگر است
شبيه من تركيدند، بغض تاولهات......
به روي تخت، مچاله شده است، پيكر تو/ كه درد ميكند از زخم هاي بستر تو/ دوشنبه، روز ملاقات، باز آمده است
شبيه شمع،كه در سوگ و جشن مي سوزد...
فقط سكوت،نه!فرياد بي صدايي تو/ سكوت آينه اي !روشني!رسايي تو!/ شبيه شمع،كه در سوگ و جشن مي سوزد
قلب هاي پاييزي
«سينه» چو برگِ بادِ خزانخورده ـ مرتعش/ از شاخة طراوتش افتاد و بعد؛ «خِش»/ اينك صداي خُرد شدن ـ زير پاي درد
سوختي!پيشتر از انكه به پايان، برسي...
سوختي!پيشتر از انكه به پايان، برسي/ نه به پايان، كه به خورشيد درخشان، برسي/ پرسش سوختنت، ذهن جهان را، آشفت
سنگر نشين شبهاي بيستاره و ماه...
روشنترين نگاه تو را/ قاب كردهام و/ بربلندترين ديوار، به تماشا گذاشتهام/ سنگر نشين شبهاي بيستاره و ماه
<
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
>
طراحی و تولید: ایران سامانه