همان شب در خواب دیدم که رحیم شھید شده ولی حتی یک قطره خون ھم از بدنش نریخته خیلی نگران و سراسیمه بودم و صبح خواب را برای مادرش تعریف کردم ناراحت و پریشان شد و اصرار کرد تا از رحیم خبری بگیریم به همراه همسرم به منطقه کوماسی رفتیم و در راه شھیدان زیادی دیدیم، از مردم پرسیدم، چه خبر شده؟ آنچه که خواندید قسمتی از خاطرات محمد امین پدر شهید «رحیم تابا» است که شما را به خواندن ادامه آن در نوید شاهد دعوت میکنیم.