روایتی خواندنی از رزمندگان

روایتی خواندنی از رزمندگان
«محسن صادقی» رزمنده بسیجی که سی ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛

نسیمی از بهاران/ عملیات والفجر «هشت»

اولین آمبولانس که بنده راننده آن بودم سوار قایق شدیم، با وصفی که از اروند و جزر و مد آن وجود حیوانات عظیم الجثه شنیده بودم ترس و وحشت تمام وجودم را گرفت. بر خود مسلط شدم و کنار قایقران رفتم شروع به صحبت کردک که مقداری آرامش بگیرم. قایقران از عمق یکصد متری اروند وجود کوسه هایی که باعث واژگونی چندین قایق شده، مدت طی مسیر اروند را به ساعتی بر ما گذراند.
«محمد فخاری» رزمنده بسیجی که هفت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛

جشن پتو!

پتو را بر سرش انداختند و همگی شروع به زدن او کردند وقتی جشن پتو تمام شد، دیدیم حالش بد شده. فهمیدیم ترکشی در بدنش داشته که ما خبر نداشتیم که از این کار خود پشیمان و بسیار ناراحت شدیم و او هم اصلاً چیزی نگفت ولی نحوی شوخی با او تغییر کرد. یک انگشتری در دست داشت که اسامی پنج تن آل عبا بر روی آن حک شده بود.
«رمضان اردستانی» رزمنده بسیجی که هشت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛

دیداری که پس از بیست و هشت سال با خاطره ای از شهید همراه بود

شب های اولیه پدافند در خط مقدم پس از عملیات ها، هم بسیار سخت بود و هم طاقت فرسا، اگر نگوییم حتی سخت تر عملیات، عملیات خیبر به جهت عبور رزمندگان اسلام از هور و تهدید شهر بصره از اهمیت بالایی برخوردار بود. لذا مناطق آزاد شده گاه و بیگاه در معرض آتش سنگین و سپس پاتک دشمن قرار می گرفت، دشمن شکست خورده سرسختانه درصدد جبران این شکست و باز پس گیری مناطق از دست داده بود.
طراحی و تولید: ایران سامانه