کتاب داماد اروند
۱۵/مرداد/۱۴۰۴
۲۰:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
عکس
فیلم
اسناد
کتاب
مجلات شاهد
ویژه نامه
پژوهش
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
«شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
کتاب داماد اروند
از شهادتش خبر داشت
ايشان هرچه اصرار كرد روي اين موضوع من هم طفره مي رفتم و روي نظر خودم پافشاري مي كردم و حاضر نبودم از حرف خودم ذره اي كوتاه بيايم
برو، يك بار ديگه مي آيي كربلا
اوايل زندگي مان بود، هنوز اصغر را نداشتيم، يك روز پادرش بیمارشد، آن وقت ها كه مثل حالا ماشين زياد نبود، سوار درشكه اي شديم و رفتيم پيش دكتر، ساعت چهار بعد از ظهر بود كه از دكتر برگشتيم خانه
طراحی و تولید: ایران سامانه