خدمتعلى معاون گردان تخريب بود و برادرانش در گردان حُرّ حضور داشتند. ايشان زودتر به جزيره مجنون رفت و ما هم قرار بود بعداً اعزام شويم. يك روز در مانور بوديم و وقتى آمديم ديديم پدر شهيد رجبى با چند نفر از پاسداران هشتچين آمده اند. به ما گفتند "زود باشيد يك دعاى توسل بگذاريم". پدر ايشان مى خواست از اين طريق با مقدمه چينى خبر شهادتش را به ما اعلام كند