بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمیشوی. با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
در وصیت نامه عباس جمالی پاقلعه آمده است: از خانواده ام می خواهم که در خط امام حرکت کنند، بزرگترین کار در نزد خدا جهاد است و امیدوارم که به خون شهدا ایندفعه شهادت را نصیب من بگرداند.
برادران عزیزم نگذارید که سلاح من به زمین باشد و آن را بردارید و به جنگ با دشمنان اسلام بشتابید که مبادا دل امام عزیز را به درد آورید و تا جایی که بتوانید گامی در جهت کمک به اسلام و انقلاب بردارید.
اي مردم شهيد پرور ايران، دست از حمايت امام برنداريد و با كفار و منافقين مبارزه كنيد، به خانواده هاي شهدا،معلولين و مفقودين سر بزنيد و آنان را دلداري دهيد.
جوانانی که می توانند به رزمندگان کمک کنند و اگر جوانی جبهه برود و مأموریت آنها تمام نشده است ، نگویید که نوبت ما نیست. جبهه نوبت ندارد، سرباز امام زمان نوبتی نیست.
هنگام مرگ دستهایم را باز بگذارید تا مستکبران، غارتگران، طالبان دنیا و دشمنانمان بدانند که ما از دنیا جیزی همراه خود نبرده ایم و ما دنیا را بی ارزش می دانیم.
تعدادي از دوستان و همكارانش را جهت افطار دعوت كرد. مراسم مردانه بود. نماز و افطار و دعاي توسل تا نيمه هاي شب طول كشيد. وقتي همه رفتند، ظرف زيادي براي شستن جمع شد.
شهید گفتند اگر تنها هم شده من باید بروم خط مقدم و با بچه ها صحبت کنم گفتند: پس صبر کنید ما یک ماشین از بعثی ها غنیمت گرفتیم همان ماشین را بیاوریم وشما باید عمامه تان را بردارید ایشان قبول کردند.
شهید «عباس شيرازي» دهم فروردين 1323، در شهرستان رفسنجان به دنيا آمد و هفدهم خرداد1364، در جاده دزفول اهواز هنگام ماموريت بر اثر سانحه تصادف به شهادت رسيد.
در دورانی که شهید حسن رضوانی در بیمارستان مشهد مقدس بستری بودند مصادف با ماه مبارک رمضان بود و در ایام لیالی قدر اصرار می کرد که در مراسم شب زنده داری شرکت کنیم.