علی اکبر محمدحسینی

علی اکبر محمدحسینی
خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛

حماسه ی سابله

نوید شاهد - شهید «علي‌اكبر محمدحسيني» آرپي جي را به سوي اولين تانک نشانه رفت. موشک که رها شد، تانک در شعله هاي آتش فرو رفت، تانک دوم را هم زد. حرکت ستون تانک هاي دشمن به هم ريخت. تعداد عراقي ها زياد بود. تانک ها هم زياد بودند. جانانه مقاومت کرديم. از هر طرف صداي اکبر مي آمد.
خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛

فرمانده ای که با لب هاي خشک جنگيد

علی اکبر آرپي جي را برداشت و روي خاکريز پريد. بچه ها آب خوردند. اکبر فرصت آب خوردن پيدا نکرد. چند بار از روي خاکريز پايين آمد، ولي آب نخورد، تا شب با لب هاي خشک جنگيد .
خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛

در جبهه‌ها منتقم خون شهيدان باش

برادرم اکبر! شجاع باش . دلير باش . در جبهه‌ها منتقم خون شهيدان باش . ياور امام باش . به امام حسين (ع) تاسي کن . اکبر جان ! من دوست دارم تو را مانند امام حسين (ع) غرقه به خون ببينم.
نگاهی به زندگی شهید «علی اکبر محمد حسینی»؛

«پل سابله» محل عروج علی اکبر بود

شهید «علی اکبر محمد حسینی» در چهارمین روز عملیات طریق القدس از ناحیه پا مجروح شد، اما درحالی که می توانست جان خودش را نجات دهد برای حفظ روحیه نیروهای تحت امرش در منطقه نبرد ماند و سرانجام زیر پل سابله به شهادت رسید .
خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛

تو به درد جنگيدن نمي‌خوری!

آبله هاي دستم را نشان «علي‌اكبر محمدحسيني» دادم، گفت: «برو تسويه حساب کن و برگرد کرمان»، پرسيدم: «چرا تسويه حساب کنم؟!» گفت: «کسي که نمي تواند از يک سنگر بگذرد، چطور مي‌تواند از جانش بگذرد و بجنگد، تو به درد جنگيدن نمي‌خوري‌.»
خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛

فرمانده لايق

علی اکبر فرمانده لايقي بود . تيراندازي مي کرد . آرپي جي مي زد . زخم مجروحين را مي‌بست . شهدا را عقب مي آورد . مهمات و آذوقه مي رساند . يک لحظه آرام و قرار نداشت .
خاطراتی پیرامون شهید «علی اکبر محمد حسینی»؛

دستور غیر قابل اجرا !

علی اکبر گفت: «فرمانده نبايد دستور غيرقابل اجرا به نيروهايش بدهد . ابتدا خودم بدون کفش دويدم تا ببينم روي اين زمين، پاي برهنه مي‌شود دويد. حالا مطمئن شدم ، چون من توانستم ، پس شما هم مي توانيد .»
خاطراتی پیرامون شهید «علی اکبر محمد حسینی»

نوار سخنرانی علیه رژیم سلطنتی

وقتی به علی اکبر اصرار کردم، گفت: «من به تو اعتماد دارم؛ بنشین و گوش کن » ضبط صوت را روشن کرد. یکی از روحانیون علیه رژیم سلطنتی صحبت میکرد. با نگرانی گفتم: «میدونی این کارها جرمه؟» آرام و مطمئن گفت: «میدونم، ولی مواظبم. »

ماجرای خواستگاری شهید «اکبر محمدحسینی»

نشستيم و در مورد شرايط عقد و ازدواج و مهريه و خريد صحبت کرديم . ناگهان چشممان به آقا داماد افتاد . بدون توجه به همه‌ي اين حرف ‌ها مقابل تلويزيون نشسته بود و به سخنان حضرت امام (ره) گوش سـپرده بود و با صداي بلند گريه مي‌کرد .

نمایشگاه عکس شهید «علی اکبر محمد حسینی» از نگاه دوربین نوید شاهد

«عباس محمد حسینی» برادر شهیدان علی اکبر و علیرضا محمد حسینی اقدام به برپایی نمایشگاه عکس شهدا در منزل شخصی خود کرده است.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه