خاطرات/
نوید شاهد ـ در خاطراتی از زندگینامه شهید ایمانی نوشته شده است: یکبار پارچه پیراهنی برای پدرش خریده بود، به او گفت؛ دوست دارم این را بدوزی و بپوشی. پدر پاسخ داد: نه من پیرمرد مریض هستم و لباس نو نمی خواهم. ساعتی بعد با یک خیاط به خانه آمد و گفت: اندازههای پدرم را بگیر و برایش پیراهن بدوز. پدر که رفتار محبت آمیز او را دید، گفت: کاش او را ناراحت نمی کردم، رفتار او مرا شرمنده کرد.