چشمه آیینه - صفحه 2
۱۳/مرداد/۱۴۰۴
۱۰:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
اسناد
عکس
فیلم
کتاب و ادبیات
پژوهش
ویژه نامه ها
شاهد الکترونیک
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
بخش ویژه «شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
چشمه آیینه
پرواز کبوتر
به اندازهي دورها پرکشید / خودش را به شکل کبوتر کشید / به سربندش از عشق رازی نوشت / نم نامی از حوض کوثر کشید
می نویسم: بهار در راه است
چادرش را که روی سر انداخت / باغ سجاده اش پر از گُل شد / باز باران گرفت و دستانش / رو به احساس آسمان پل شد
راه شهیدان
وقتی که میرفت / دستی تکان داد / با یک اشاره / راهی نشان داد
انار ماه
انار ماه وقتی میرسد ناگاه می افتد / و هر سو در بیابان دانه ای از ماه می افتد / دریدند آنقدر این تیرها قرآن جسمت را / که با هر ضربه ای یک لفظ بسم الله میافتد
بازگشت کبوتران زیباست
کوچه کوچه زمین چراغانیست / باز هم صحن آسمان زیباست / باز کن چشم را زمانۀ پیر / بازگشت کبوتران زیباست
زبان حال پدران شهدا
سکوت کردی و رفتی مگر رها بشوی / پدر بسوزد و تو بغض بی صدا بشوی / تو سرو بودی و هرگز گمان نمیکردم / میان باغچۀ قاب عکس جا بشوی
برای همه آزادگان سرافراز
شبیه پاکی یک شهر دورافتاده ست / چقدر دلشده آری! چقدر دلداده ست / تواضعیست در این چهره سراسر نور
نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند / استخوانهای تو را در شب عید آوردند / جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند
و در تاول های پوستت عملیات های زیادی شبیه سازی میشوند
سالها پیش دریا به سرش میزند / که به دلش بزند! / رفت و آنقدر رفت... / که از تمام خطوط مقدم تجاوزکرد
کیست این مرد که سردار دل خوبان است
کیست این مرد که سردار دل خوبان است / در سرش صوت اذان، ندبهی دلکش یک عمر / لحظه ها میگذرند از پی هم بی برگشت / میرود تا برسد او به مرادش یک عمر
شکست
ميهمان ما شده / باز هم دايی جواد / مهربان و خنده روست
شلیک کن به سینهي من ذاقهها پر است
خالی کنید در بدن من خشاب را / باور کنید جادوی سرب مذاب را / این سیل تا فرا نگرفته است شهر را / در نطفۀ خودش بکشید انقلاب را
پرنده شد
پنجره به پنجره تمام شهر / دیده بان جنگ بود
یک آسمان پروانه
یک قاب عکس کهنه دارد / از عکس بابا در جوانی / میگوید او پیش خداوند / دارد بهشت جاودانی
عکسی به خانه آوردند
خبر چه بود که آن را شبانه آوردند؟ / غمی بزرگ به این آشیانه آوردند
پيرمرد و حافظ
پسرك رفت به سربازي و بعدش جبهه / پاسداري خبر آورد كه مفقود شدهست / پيرمرد و زنش از غصّهي تنها فرزند / چهرهشان چين و چروكي و غمآلود شدهست
چه کسی گفته که مفقودالاثر هستی تو؟
رفتی اثبات کنی مرد خطر هست هنوز / جاده تاریک ولی اهل سفر هست هنوز
مخابره دست...
سروده مجید موسوی برای غواصهای پرنده ای که با بال بسته در شهادت غرق شدند...
مرگ ، کوچیده از حوالی تو...
سروده زیر به جانبازان شهید که ذره ذره آب میشوند و مادرانشان که کوه هایی از استقامتند.
سال های صبور
تو باز نخواهی گشت و من رد انگشتان باد را بر گونهي این پلاک میشناسم ...
<
1
2
3
4
5
6
>
تازهها
از شهادتی که امضایش را حضرت رقیه (س) زد، تا زیارتی که ابدی شد
طراحی و تولید: ایران سامانه