کتاب اطلس جامع

کتاب اطلس جامع

خاطرات فریده رکنیان از دوران دفاع مقدس/ صبر و حوصله ما در برخورد با بیماران مجروح به آن ها آرامش می داد

ک بیمار سپاهی در بخش مغز و اعصاب بستری بود. یک روز اورژانس مرا خواستند. ایشان در اثر جراحات جنگی استخوان پیشانی و قسمتی از استخوان سر را نداشت. پزشکان ما او را عمل کرده بودند و چشمان او هم کاملا صدمه دیده بود. وقتی بالای سر او رفتم هر دو چشم وی نابینا بود و بسیار عصبی بود.
خاطرات فریده رکنیان از دوران دفاع مقدس/

مجروح جنگی که هردو دید را پیدا کرد وحالا جامعه ایرانی به او افتخار می کند

سربازی را به بخش چشم پزشکی آوردند که از مچ پا قطع عضو داشت و یک چشم او کاملا از بین رفته بود که مجبور شدیم آن راتخلیه کنیم و چشم چپ او هم دچار خونریزی شدید در اتاق قدامی و زجاجیه بود و ترکش های بی شماری در سر و صورت، پلک و قرنیه چشم داشت. چشم چپ بیمار نور مختصری را می دید. بسیار نا امید بود.
خاطرات دکتر رکنیان از دوران دفاع مقدس/

نوجوان بسیجی که علی رغم جانبازی صد در صد، شاکر خدا و مخلوق بود

دکتر فریده رکنیان جراح و متخصص چشم در سال 1361 به استخدام نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران آمد. ایشان در سمت های ریاست دپارتمان چشم پزشکی بیمارستان قدیم نهاجا در زمان دفاع مقدس و نیز ریاست دانشکده پرستاری نهاجا پس از جنگ فعالیت کرد. خاطره ای از دوران دفاع مقدس دکتر رکنیان و درمان ئه ها مجروح چشمی را در ادامه بخوانید:

خاطرات جنگ به روایت ام البنین اسدی نوا بهیار دوران دفاع مقدس

من نمی دانم جنگ را در آن زمان چگونه برای شما تشریح کنم یا به زبان آورم لحظات فراموش نشدنی است. اول از همه باید به سراغ معلولین، جانبازان و آزاده های عزیز رفت که از آن ها بخواهیم که چگونه جنگ را برای ما تعریف می کنند البته اگر اسمی از شهیدان در این خطه نبرده ام به دلیل نبودن در این دنیاست. شهدا همه زنده هستند اینان همه جانشان را فدای ملت و مردم و رهبر کردند ولی این یک حس درونی و وجدانی است که انسان ها بتوانند به هم نوعان خود کمک کنند.

خاطرات سهیلا فرجام فر از دوران دفاع مقدس در بیمارستان پایگاه دزفول - بخش پنجم

برای دیدن چهره زنان ایرانی در دفاع هشت ساله، آیینه ای شفاف تر از گفتار و نوشتار خود آنان نیست. زنانی که در خطوط مختلف نبرد ایستادند تا از آنچه که دوست دارند، دفاع کنند. بسیاری از این زنان به خاک افتادند، بسیاری به اسارت دشمن در آمدند، بسیار زخم برداشتند، بسیاری بر بالین مجروحان جنگ بیدار ماندند و آنانی که به خانه باز گشتند بسیاری نیستند. برای این زنان هنوز جنگ به پایان نرسیده است.زیرا همواره رنج چشم انتظاری و زخم هایی که با آن هم خانه اند، چون تابلویی از دل شان آویخته است.دیواری از امید، که هاشورهایی از روشنی بر آن تابانده است.

خاطرات سهیلا فرجام فر از دوران دفاع مقدس در بیمارستان پایگاه دزفول- بخش چهارم

برای دیدن چهره زنان ایرانی در دفاع هشت ساله، آیینه ای شفاف تر از گفتار و نوشتار خود آنان نیست. زنانی که در خطوط مختلف نبرد ایستادند تا از آنچه که دوست دارند، دفاع کنند. بسیاری از این زنان به خاک افتادند، بسیاری به اسارت دشمن در آمدند، بسیار زخم برداشتند، بسیاری بر بالین مجروحان جنگ بیدار ماندند و آنانی که به خانه باز گشتند بسیاری نیستند. برای این زنان هنوز جنگ به پایان نرسیده است.زیرا همواره رنج چشم انتظاری و زخم هایی که با آن هم خانه اند، چون تابلویی از دل شان آویخته است.دیواری از امید، که هاشورهایی از روشنی بر آن تابانده است.

خاطرات سهیلا فرجام فر از دوران دفاع مقدس در بیمارستان پایگاه دزفول-بخش سوم

برای دیدن چهره زنان ایرانی در دفاع هشت ساله، آیینه ای شفاف تر از گفتار و نوشتار خود آنان نیست. زنانی که در خطوط مختلف نبرد ایستادند تا از آنچه که دوست دارند، دفاع کنند. بسیاری از این زنان به خاک افتادند، بسیاری به اسارت دشمن در آمدند، بسیار زخم برداشتند، بسیاری بر بالین مجروحان جنگ بیدار ماندند و آنانی که به خانه باز گشتند بسیاری نیستند. برای این زنان هنوز جنگ به پایان نرسیده است.زیرا همواره رنج چشم انتظاری و زخم هایی که با آن هم خانه اند، چون تابلویی از دل شان آویخته است.دیواری از امید، که هاشورهایی از روشنی بر آن تابانده است.

خاطرات سهیلا فرجام فر از دوران دفاع مقدس در بیمارستان پایگاه دزفول- بخش دوم

برای دیدن چهره زنان ایرانی در دفاع هشت ساله، آیینه ای شفاف تر از گفتار و نوشتار خود آنان نیست. زنانی که در خطوط مختلف نبرد ایستادند تا از آنچه که دوست دارند، دفاع کنند. بسیاری از این زنان به خاک افتادند، بسیاری به اسارت دشمن در آمدند، بسیار زخم برداشتند، بسیاری بر بالین مجروحان جنگ بیدار ماندند و آنانی که به خانه باز گشتند بسیاری نیستند. برای این زنان هنوز جنگ به پایان نرسیده است. زیرا همواره رنج چشم انتظاری و زخم هایی که با آن هم خانه اند، چون تابلویی از دل شان آویخته است. دیواری از امید، که هاشورهایی از روشنی بر آن تابانده است.
طراحی و تولید: ایران سامانه